.comment-link {margin-left:.6em;}

من
هیچ اتفاقی
و گوشه های من گیج و تاریکند

من
بوی تو می آمد
صدای تو را بستم

من
نشستم
و سیگار آتش گرفت

من
موجود عجیب غریبی هستم
من را لای آشغال ها بو می کشند گربه ها

کسی با من کاری داشت؟

دلم لج کرده قاه قاه بترکد مثل خودم
اما من که نمی گذارم
همه مثل من نمی شوند

صدای پیانو دارد می زند
و تار خوابیده دلم نمی آید بیدارش کنم
نازش کنم
من دارم
خودم را خراب می کنم
بروم توالت

دلم می خواست امشب می نوشتم می نوشتم می نوشتم می نوشتم تا اور دز می کردم صبح می مردم.
شاید هم لازم نبود بمیرم.

امروز حالم بد است
برای اینکه
برای اینکه
برای اینکه
همین این که
خوب، بعدش
بوی سیلاب آخر
با سیلاب اول پستانت
فرق می کند

من یک نمونه ام. یک نمونه ی آزمایشی. یک نمونه آزمایشی برای بررسی رفتار عنکبوت ها اگر خودشان داخل تار خورشان گرفتار شوند. وقتی آنچیزی که از ما تحتشان در آمده دور تا دورشان می پیچد و می فهمند که هیچ گهی نیستند و مثل بقیه جک و جانور ها آنقدر دست و پا زده اند که.

به ...

I don’t know what I'm sorry for
But I'm sorry
And I want to make love with u
In this convent

کناره های رودخانه دارد می ریزد
رودخانه پهن می شود

می شود رودخانه تمام شهر را بگیرد روزی؟

میز شنی ام پا نداشت که بماند
رفت
من با نی زرد نازکی الآن طرح می زنم
روی هوا
چون
من پا دارم که نروم
می مانم

ما بلوز هایمان را در آوردیم
و چراغ ها را خاموش کردیم
و دست هامان را بستیم

ما خیالمان را راحت کردیم
و در اطراف ما گریه های خاکستری و سفید
می پلکیدند
و تن نرم خود را به پاچه ی ما می مالیدند

تا صبح شد
و همه ما را
به چشم روانی ها نگاه می کردند

پوسته ی نمکین خرس های قطبی را دور بادبان های بر افراشته ی فک های جارو برقی دیده اید؟

پس آدامس تان را بجوید تا خروش دریا ها در خیابان به مداد شمعی سوسمار نشان بازو های برهنه ی دختری را نشان دهند

و من را راحت بگذارید تا نروم

همه جا صدای
من
آری
آه
چه می گویی آقا
خیابان ها را
که "سخت است می باید کشید"
یک سیگار آتش را کند کرد
لبش را با چاقو تیز کن
برق انداخته
من را پراکنده
چرا من به رنگ ناخنش نرسیدم دیگر وقت نشد

آهویی که پاشه کشش را گم کرده بود
سم به دهان
لنگان لنگان
سلام کرد به من
و من کمر شکاری ام را شکاندم روی ساعدم
و دوربینم را دادم
عکس گرفت از من

نمی دانم چرا همیشه در چشمان من تو برهنه بودی. شاید برای همین همیشه یواشکی و زیر چشمی با ترس نگاهت می کردم.
به هر حال.
تخیل قوی من هیچ وقت برای تصور تو جواب نداد. شاید می ترسیدم.
می ترسیدم.

درازی جویی که به کناره های من می ریزد
از قله های پر گوگرد خاکستری
تا خیابان های شلوغ لای لایه ی مغزم
سراسر در بوی شاش و لجن می پیچد
و من را با قورباغه هایش روی کاغذ تنها
می گذارد

به گیسو های تو
(که آرامش دماغم نیست)
به پستان هایت
(که بستر دست هایم نیست)
به شکمت
(که مزه ی زبانم نیست)
و به آنجایت
(که هوم هوم عهوم عهوم)
که هرجور باشیم دنیا به تخم چپش هم نیست

سیر به آسمان نگاه می کنی
سیر به دریا
خاطرات گذشته لبخند تلخی به کج و معوج دود سیگار تحویل می دهد
و بال های باد نمکسود شده را پشتت احساس می کنی
و صدا
بیا
و صدا
بیا
base موسیقی موج هاست
در تاریکی شب

آنگاه است
دوستان همیشگی ات
شیرینی کلمه هایی که لبخند خوبی زیر دماغشان می خندد
با شیطنت
زیر گوشت بازی می کنند:
"خاستگاه مرد ها
لای پای زن هاست
خواستگاه مرد ها
لای پای زن هاست"

دیوار ها ی تمام نشدن دهان گشادشان را تا بناگوش به من قاه قاه می خندند
من خشک ایستاده ام زیر ابر های خاکستری و می دانم چه کنم اما نمی کنم
شاید چون رقص در تاریکی ِ کامل
پاهایم به هم گره می خورند و می افتم
من خیلی می ترسم
از جیز هایی که ترس می آورند و ترس هایی که مثل کابل های twisted pair به هم حال می دهند
می ترسم

نگاه من، چشم کلاغ خسته ای است
که در است ها و بود ها
به دنبال شاید باید های نخواهد بود
پر هایش را با منقار ِ زمانی به قار ِ حالا بسته ی خود
دانه دانه کنده است
و الآن برهنه و زشت در برابر سنگ های ساعت
دلنگ دلنگ
پرپر هم نمی زند

When do we run Papy

روز روز است
شب
هم شب است
و هیچ چیز نهایت هیچ چیز
نیست

چیزی آمد بیرون
از دست های من
از گوشت هایم
و ریخت روی تخت را لزج و بو گندو شد
تو جیغ می کشیدیم من شوکه بودیم
و بیرون سرما سکوت کرده بود
همه جا شده بود سبز ِ قرمز ِ لیز
و همه چیز دیگر نبود:
من توی تاریکی تنها بر هیچ جا نشسته
چشم هایم را
بسته بودم

من این حوری میخوابم
و من اینجوری از خواب می پرم

در استودیو دوربینی بودم
در صحنه ی تاریک اتاق خوابی
Close up به کون زنی نگاه می کردم

دستی که مثل بیل مکانیکی زنگ زده ای آمد
باید آه کشید، fade می شد تصویر

نه، باز هم نشد

پایش را قصه برید
گلوله ی خون پاشید روی صورت خاک و پلاسید
افسانه گذشت

کهنه شده کبودی بوسه های یک لیلا
بر حریر متری مفت هوا
بر خواب های خالی بیدار

غلغله ی تنهای خاموش
دختر نا بالغ خورشید پیر
با لبان بر آمده و گوشتی
سوخته گان سرگشته
سوختگان گشته، نگشته و بی هوا
و انگشت های اشاره با لب و لوچه ی خیس
غوغای "هرگز نبود"ِ سپید
"هرگز نخواهد بود"ِ امید
زنده نبود که بمیرد
سخن نگفت که آشفته کند
خواب نبود که به سر دشنه بیدار شود

رویای پرنده ی کوچک سفید
توهم زیبای ماست
بگذارید باشد
خطش نرنید

از وروره ی کاشی در گوش من
باد کرده در عقده ی سینه بندی جیب من
که لچک وا کرده نشسته روی پیشانی من
یاد زنان همجنس باز آن حمام مه آلود من
بخیر که به همه لبخند می زدند بی خیال من
آن گنجشک که برنج کیلویی 1000 و خردی می خورد در ِ اتاق من
و سنجاقک های روی جویبار در 13 امین لحظه ی من
من اینجا غروب نکرده طلوع شده ام
(یا یک همچین چیز هایی)

مرا به کشتارگاه Norton Internet Security 2004 ، Quarantine کردند
و الآن دارد May می آید 2006
به من نگویید هیش
من دادم را فریاد نکردم هیچ وقت
مگر پسرک احمقی یک بار گفت در گوشم
و رفت

نبین
یا بیا ببینمت

به کسی نگویید ولی من آدم رومنتیک حماقتیم

دارم
میشمارم و میشمارم
دونه دون دونه
فوتامو به قاصدکا
اشکامو
لجامو
(ماه الان از لای پرده ملومه)
ثانیه های هوس ویسکی تند
خوابای روز قهوه ای کنمو
همه ....
خیلی .....
قد نقطه نقطه تن لختت
(ماه رفت پشت پرده)

هرچه حالم را می گیرد
با نخ از پلک هایم آویزان می شود
و کیبوردم را مستحلک تر می کند

Shit
Shit
Shit

مرا به اتاق بردند
مرا زدند
گوش راستم را کندند و خوردند
و سوسک ها را به جانم انداختند
"امضا می کنم
هر چه بخواهید
به خدا
امضا می کنم"

امضایم را
نخواستند

ما اومدیم از دست بدیم

10 رو دیدم (کیارستمی). به قول علی شما زن ها چاره ای جز خوب بودن ندارید. ما مرد ها چاره ای جز بد بودن

داشتم با پرتقال لاس می زدم

دیروز
من الآن امروزم
مرد
دیروز

بخند
برای من بخند
مهم نیست که نمی بینم بخند
ب
خند

دار_َ_َ_َ_َم زه دل_َ_َ_َ_َ م خواب و خیال ماه رویی
گفتم رویی و، غلط، کردم و، گه هم خوردم،
هاااااااااای، ها ها ها هااااااااااایییییییییی، هااای

دلم می خواد باز هم بنویسم
نه برای اینکه دیگران
نه برای اینکه خودم
نه برای ادبیات
نه برای هنر
نه برای دختری با
نه برای هیچ چیز
برای اینکه نیاز دارم
من
فقط یک گرم

همه چیز در هم می پیچد
به سادگی هرچه تمام تر
و من یک احمق بزرگم
بزرگ ترین
بزرگترین
احمقم
چون سیب ها می افتند

برای یک سیاره ی دیگر
برای پرواز به یک جای دیگر
صفینه های سفید
خاک های رنگارنگ
لباس های قلمبه
سیاهی ِ تا آخر ِ سوراخ سوراخ
از ستاره های لرزان
و سنگ های سرگردان
ربات های خاکستری
سفر های بین کهکشانی
برای همه ی اینها
لطفن به من بیچاره چاره ای نسب کنید

من هیچ چی
هیچ چی
هیچ
چی


برای خودم افسوس می خورم [+]

بام
بستنی بسیار خوش مزه بود.
بام
هوا خیلی گرم بود.
بام
لبم خشکی کرده بود.
بام

Don't be stupid
Don't be mad at me
من مثل یک سنجابم
که در برفها قایم شده
تا بهار بیاید
Don't see the snow
Don't see the silence
من خوابیدم
که آفتاب شود
تا زیر آفتاب
بیشتر بخوابم

سخنم می آید. از آن ها که هیچ وقت نمی توانم و نتوانسته ام.
من دنبال یک سری پستان در نفسم می لرزم. و در من سخنم بیرون که می آید هیچی نیست. بخار هم نمی بندد.
گاهی عطسه می کنم. فقط.

توی خیابان افسوس هایی
با بازی براق چاقو ی ضامن دار در دست
زیر سبیلشان دندان های قهوه ای
به دیوار تکیه داده
ته ِ سیگار هاشان را می جوند
به دنبال من اند
چه به سود من نباشد،
چه به سود دیگری

من را نخورید، من صاحب دارم

آدم بی خودی حالش به هم می خورد. سرش درد می گیرد. بی خودی گم شدن در هیچ جا. ترس از همه چیز نزدیک شدن. و خواستن.
آدم را بالا می آورد. و دودش را از لای پنجره فوت می کند.
دیگر امید می دانم مرده است. اما آرزو همیشه در شکمم می پیچد. باید سر به نیستش کرد. نه به چاقو نه با تیر نه با تیغ جراحی نمی شود.
باید من نباشم. و شانس خیلی با من بخوابد شبها و شبها. و روزها.

چرا

ساختمان گیرای "تو" ای را دنبال چند استخوان بی نام روی زمین نشستن
و دست من پر بود از سیگار های نکشیدن
Deadlock های بوی رنگ لب یکی دیگر را ندادن
(که استاد می بافت سر کلاس OS)

تا بحال آنجلینا جولی پس از بیرون آمدن شما و احمد از اتاق آمده بیرون؟

در کلمات تکراری
1
2
3
1
2
3
در جا می دوم
و نگاه می کنم
که عابری سیگار می کشد
و با سبیلش به دختر همراهش می خندد
1 2 3
1 2 3

نور
سنگین
نارنجی و زرد
نمور
تو اتاق
کش آمدن لخت تو را به تموشا
زیر چشمی
به تو می مالید

من
از - - - - -
سکوت
در
می نالید

Theory of Computation


می دانید؟ NFA ها کلی تر اند از DFA ها
DFA ها برای یک دختر (یک letter از alphabet) یک کار می کنند (یک خروجی دارند)
از این همه کار که می شود کرد
NFA ها هرچه طرف بخواهد
NFA ها حتی جلق هم می زنند (ε هم قبول می کنند. ε یعنی هیچی)
هر کار بخواهد
هر چه لذت می برد
اما
نکته ی غم انگیز می دانید تا؟ ...
تمام Language هایی که NFA ها recognize می کنند
یکی
حتی یکی بیشتر از DFA ها هم نیست.
همیشه همین جور است.
همیشه.

شاید نفهمیدید من چه گفتم.
شاید همین طور بهتر است.
به من هر چه می خواهید بگویید.

میگفتند به من که
هیچ چی نمی گفتند راستش
من هم نمی گفتم
من همیشه می نوشتم
روی برگ
روی دریا
روی بوی دختر هایی
که رد می شدند

روی لب های تو را دوست دارم
ولی رویشان
نمی نویسم
می
گویم

پ ن : جای دیگرت خواهم نوشت

چرا می گذرند؟

دوست های زبر من
این ته ریش های عذاب آور را می گویم
اصلن دوستشان ندارم
مثل مسئولیت می مانند
باید آدم برایشان به خودش بی آید

سیرابی
سیگار ِ آبی
تو الآن خوابی
بی بی بی بی
بی

موهاتو ریختی تو پر و پاچه ی من
سیاه شدم
سیاه قهوی ای
حالا که رفتی
یکی رفت
یکی موند
هردو تا رفتن و موندن

ساحلش سنگ بود
سنگ ریزه
و صدا و حس خوبی داشت
لگد کردن بر آن همه سنگ های قیمتی
و یاد چهره ی تو در خواب های من
که مثل کمی شیر
هم می خورَد در قهوه ی خوابم
دارد
محو می شود
تصویر شیره ای گوژپشت غمم