چیزی آمد بیرون
از دست های من
از گوشت هایم
و ریخت روی تخت را لزج و بو گندو شد
تو جیغ می کشیدیم من شوکه بودیم
و بیرون سرما سکوت کرده بود
همه جا شده بود سبز ِ قرمز ِ لیز
و همه چیز دیگر نبود:
من توی تاریکی تنها بر هیچ جا نشسته
چشم هایم را
بسته بودم
من این حوری میخوابم
و من اینجوری از خواب می پرم
|
23:51
|
| |
|
2 Comments:
سلام. خوبي؟ ممنون كه بهم سر زدي. چه شعراي وحشتناكي مي گي تو؟؟؟؟؟ حالا آخرش اون چيز لزج و بوگندو چي بوووووووووووووود؟؟ موفق پيروز و عاشق باشي. قربانت..........عسل
By Anonymous, at 4/20/2006 9:27 AM
dorood.boo ke jaye khodash noorash ham chashm ra mizand va sedayash chang mikeshad be ancheke nabayad.....shad va movafagh bashi bedrood
By Anonymous, at 4/20/2006 10:17 PM
Post a Comment
<< Home