.comment-link {margin-left:.6em;}

دیوار ها ی تمام نشدن دهان گشادشان را تا بناگوش به من قاه قاه می خندند
من خشک ایستاده ام زیر ابر های خاکستری و می دانم چه کنم اما نمی کنم
شاید چون رقص در تاریکی ِ کامل
پاهایم به هم گره می خورند و می افتم
من خیلی می ترسم
از جیز هایی که ترس می آورند و ترس هایی که مثل کابل های twisted pair به هم حال می دهند
می ترسم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home