.comment-link {margin-left:.6em;}

خسته ها
پیکان به سینه هاشان شکسته ها
به اسب های سر آویزان نشسته ها
دارند می آیند

- "گروهان آماده ی حمله
با صدای بوق
حمله. . . !"

می گویند مسیحیان دختران چشم آبی دارند

کلمه هایم
مثل پستان های تو اند
می مالم و می خورم
سفت می شوند سر جاشان
کلمه هایم مثل پستان های تو اند
سفت و شل
آرزو و امید

بی پیرایه پاچه ی هم را می گیریم
بی رنگ
و برای هم کونمان را نشان می دهیم و زندگی می کنیم
در خنده های مات ما، هم، زندگی نمی رسد به هم
نمی خورد کسی لب ما را
من!
تو خوابیده ای کنار کسی
من تداومم روی پستان هاش
ما هردومان برای اوییم
چون
پس کس شعر مگو

سلام
تماشاچی های عزیز
این برنامه برای خرخر شب هاست
برای خاموشی در خواب
برای بغل
برای حواله ی دنیا به تخممان
پس
خدا حافظ

زخمه ی برنجی من
صدای تو که نمی آید
خوابیده در صندوق ِ "حالا باشد تا بعد"
صدای تار
از گلوی خاطره است
خامم من
خام می خورم و خام می رینم
برای چه می گویید
خورشید مرده است؟

کاش ...
می بینم
شب ها که بوی عرق می دهد
بوی ِ
خوب ِ
عرق می دهد
نسیم دره ی خورشید
زبان من میان دو تا پستانهات
بیدار می شود
و به قله های زیتونیت
هجوم می برد

من برای تو بی بند
به نرده ها گره خورده می مانم
برایم
سیگاری روشن کن با لبهات
را بگذار
با لب هام

برای لب هایت
بوس آرزو می کنم
برای چشمانت
ماندن
برای بازو هات
نوازشی بر خط خنجر
و برای خیالت
آسودگی مرده ای

تو!
در شب من روز!
در روز من آرزوی دیروز!

برای شکمت
دست آرزو می کنم
برای خوابت
بغل گرم
برای پستان هات
زبان جنبنده ی ابد
برای خاطره ات
بی خیال
برای شورتت
خیس

تو!
صدای خاموش مانده!
بیداری پر زرق و برق درون!

برای خودت
آرامش سفید و سیاه نا ممکن رهایی را
آرزو می کنم

قورباغه ها
(با همان چشم های باباقوری)
شب من را
صدا
می کردند قدیم ها

الآن
خاطراتش نشان خاطرم
و خیالاتش خاموشند

الآن
من
لب هام
خطابه گوی تنهای پستان های توست

خوب نباشی تو
خوابم می آید

(خیال خواجه حافظ
با پیاله و شاهد
صدای تار)

خورشید تکه
لیوان آب
و شب
خوب نباشی تو خیال گرما

(اینجا سرد می باشد خانم
ما شاش داریم
یک سیگار فقط بکشیم؟)

چپاول می کند
طلسم کجی
جاروی پرنده را

من آغازم را با اسکاچ تن تو
تو سینک ظرف شویی
می شورم
و چوب جادویم را
با مو هایت بند می زنم

خوب، البته
کار هم نکند مهم نیست
یادگار خوبی است

گل
گیلاس
سیب
زیتونی
شب خسته
پوست تو
من
گرم

دیشب خواب ندیدم
خواب را
بوسیدم

آزادی های کودک
هنگامه ی لهیده و تهیده
روی سنگ های تیز
پای قله فرو می رفتم
اشک نبود، شک نبود
تشک هم نبود
من فرصت دیروز
و لحظه ها
پاندول آویزان ساعت مرده ای
چه خوب چه آفتاب سردی
چیزی یادم نیست

بسیاری
آری
بسیاری از من
در گرمای تو می خواهد
که بخوابد

البته من کمم
بسیاری
از من زده بیرون
جمعش کن با پا ها
با شکمت
گرمش کن
با مو ها

گرد سیاهی
اطراف جهانم را
و نفس را
گنداب زیبایی ها ی زشت

زشت قشنگ!

من از کناره ها
کنار تو
می بینم
داری که می خندی
من ولی
تنها لبها
دو تنها پستانها
و باقی خطوط را می بینم
توت را می بینم

برو
من چه خود خواهم
بینم

رفتار سورمه ای تو
من این رفتار ناسور
من ِ خسته
به مهربانی بوسه
می مالم
به پستان هات چنگ
می اندازم
و خشونت مسهل بستر
تجویز می کنم برای
من خوب نمی شوم
اما با تو

حاجی بنده چی بودم
حاجی بنده چی شدم

وای! وای!
چی بگم که چی شدم؟
خوب بودم
بد شدم
بد بودم بهِتر شدم
اولش بهتر شدم و بعدش یهو بدتر شدم و تو عالم بهتر شدن، یواش یواش، یواش یواش بد تر تر از بد تر شدم

حاجی بنده چی بودم
حاجی بنده چی شدم

فرامرز آصف // افرا3 // حاجی2

خودم
خورش با گوشت
و ته ریش های پشم
انتظار جوجه کباب
و سیگار های نکشیده
برای آرمین شکم پر

پس چه کسی
در گلوله لوله شد

من در اولین فرصت
خیال دارم نوک پستان هایت را
زبان بزنم

پرده ی اول

آهان
بعله
(اشک می ریزد)
هوم؟
نه دوباره بگویید
بعله
چشم
خواهش می کنم
به همچنین
(گوشی را می گذارد
اشک هایش را پاک می کند
و از باجه خارج می شود)


پرده ی دوم

(ماشین ها بوق می زند به سرش)
آهای!
هااااای!
چه خوشکلی
(چشمکش لبخند می زند)
ببخشید مادومازل
با شما نبودم
دخترتان.
آی! آی!
چرا می زنی
مگر خوشکل بودن بد است
(حالا لبخندش چشمک می زند)


پرده ی سوم

(خون گوشه ی سرش خشک است
و دارد ویلان نشسته گوشه ی عبور
چیزی زمزمه می کند که من هم نمی شنفم
و خیره به پا ها در خود خشکیده)


بی پرده

(راه می رود فریاد می کند)
کس شعر بندی دو هزار تومن
بدو حراجش کردم
(در چشم یک زن 40 ساله)
خانم شرط می بندم رنگ شورت شما را درست بگویم
درست هزار من
غلط دو هزار شما
باشد؟


پرده ی آخر

(توی خیابانی راه می رود
می نشیند
دراز می کشد
می خوابد
بلند نمی شود
قیافه اش خواب مشکوکی می بیند
تا آخرش چیزی دست تماشاگر را نگیرد)

یک حشره از مونیتورم بالا می رود
شب است
و چراق ها خرخر می کنند
و باز می افتد
صدایم آواز تلخی می خواند
گوشم
تلخی آوازی را تف می کند
و باز پرپر زنان روی صفحه می لرزد
کجای این شب تیره
بیاویزم
خود را
دوباره افتاد

سین مثل سینه
چ مثل چاقو

پ مثل پا
ب مثل بوس

ر مثل روزنامه
واو مثل وبلاگ

میم مثل گیسو
عین مثل لخت

جوش، دریا در شب
بو، رود در روز

ما هر دو بر هم
همه بی ما در هم

ما مال ِ اینجا
اشتباه و سیاه

کلمه ها! کمک
من نوازشگر
حالا وقت شما