.comment-link {margin-left:.6em;}

اعصاب آدم گاهی خیلی گاهی خیلی طعم الکل را می خواهد
حتی پستان های درشتی که ساکت هم نشسه اند کافی کافی نیستند
توی من توی من از اینجا بودن وسوسه می شود که بمیرد
من برای بابا وَ مامانم وَ مامانم وَ بابام یک نخاله بیشتر نخواهم بود
من همیشه همین طور همیشه همین دور خواهم بود

خوب بودن
خوبی به من نمی کرد
من توی تو که گیج میزدم
بهتر بودم
اما
هیچ وقت
خوب نبودم

خیلی دیر بود
خیلی برای اینکه تصمیمم را عوض کنم
خرمای تولد من الکل انداخته یود
مست بودم به خدا
سوء استفاده کرد

قبل از اینکه تصمیم بگیرم همجنس باز باشم
یکی توی کونم تلمبه می زد
همیشه یک جوری کنار آمده ام
آن وسط ها برای رقاص هاست

خیلی
گاهی به تو فکر می کنم
خیلی
گاهی به یکی که دور تر است
چه فرق دارد
من برای همیشه ام
این طوری می مانم

چند وقت است دیگر بویی احساس نمی کنم
بو خیلی بد و خوب داشت
الان نه بد دارد
نه خوب

هیچ وقت
همیشه
کلن

کناره ها
کمر بار و کم
خمیر تر
خمپاره تر
خمیازه می کشد آنجایش
که کم کلماتی را تویش زمزمه می کنم که نمی فهمد
خنیا برای خودم می بافم از
. . .

آر آر اگر
خا را، را