سخنم می آید. از آن ها که هیچ وقت نمی توانم و نتوانسته ام.
من دنبال یک سری پستان در نفسم می لرزم. و در من سخنم بیرون که می آید هیچی نیست. بخار هم نمی بندد.
گاهی عطسه می کنم. فقط.
|
01:15
|
| |
|
.comment-link {margin-left:.6em;}
سخنم می آید. از آن ها که هیچ وقت نمی توانم و نتوانسته ام.
من دنبال یک سری پستان در نفسم می لرزم. و در من سخنم بیرون که می آید هیچی نیست. بخار هم نمی بندد.
گاهی عطسه می کنم. فقط.
|
01:15
|
| |
|
1 Comments:
می رقصم گاهی
به اجبار
و تانگو هم گاهی در اغوش پسرانی
که حتی نامی نمی دانم از هویتشان
By Maryam, at 4/10/2006 1:39 PM
Post a Comment
<< Home