.comment-link {margin-left:.6em;}

(در
سرزمین های دور
می گفتند قدیم ها)
در
منظومه های دور
در
کهکشان های خیالی و
سحابی های سیگاری
حالا
کوله پشتی (خاک آلود
می گفتند پیش ها)
هسته آلودی
(هست
می گفتند قدیمی ها)
شاید
باشد برای من
تا بردارم
بروم
به (جایی
می گفتند گذشته ها)
به هیچ جا
بیا (با هم
می گفته اند)
اگر می خواهی
تو هم

می خندم
به دختری که نشسته
می خندم مثل صبر

سور
سور
پاسور
عرق
من جدا شدم
در فکر دراز
بغل
غمسور

باد در خاطر عقاب دستهایم بر پستانها ی قله و دشت شیشه ای تا گوهر کلاغ خواه چشم ها و نوازش لیسان گوسفندی که نی ندارد

صدای طوفان
بعد ِ آرامش
نه نعشگی از پستان آرامش
نه سکوت پر گفت و گوی طوفان

من
دوست پسر زمانم
زمان همیشه
پریود است
فیلم های سکسی هم
دیگر
زیاد جواب نمی دهد

توی wilderness ی
افسار نا آرام خار بوته ای آرام
و بزمجه ای در انتظار لشی آفتاب سوخته
من قورباغه ای خشکیدنی ام
به قور قورم

تو تو
واتو واتو
کُنار
پرنده ی کوچک خوشبختی
و حتا
اشی مشی
نمیدانم چرا فکر می کنم
همه شان
کلاغ بوده اند
من تنها نبوده ام

باد
آن عقب ها
پستان های آویزان بی صاحبی را
تکان تکان می دهد
این همه پستان
سر من چرا درد می کند؟

باز هم برای
برای من
من
م
ن
باز می گویم برای
و برای تو
و برای
شما
همه تان
برای من خیلی زود بود که اجاق هایم
دیگ هاشان
چنین جوشان
روی دست های چرم شده ام
سر بروند

من برای
آرامشی
که در جایی
خوابیده نخوابیده
بو می کشم
و با چنگال هایم
می کنم زیر یک درخت سپیدار را
...
باد
باد یادم هست
باد و صدای قورباغه ها
و پنجره ی باز
و خش خش برگ هایی که توی تختم می ریخت
و داستان های سکسی
که شهوت را با سرنگ با فضا می برد

من دلم تنگ بوده
از اول
از همان زمان که سنجاقک
از پشت برگ بلوری
توی آفتاب نرم فروردین
بالهایش را مقابل من
پرید
و رفت

جای سنجاقکی
روی من
خالی است

عمود نباش
پرده نباش
کمد نباش
لباس هایت را توی دیگ بینداز
قل قل توی بغل من
آرام
نباش

دل پستان هایت
برای دست های من
تنگ نشده؟
می ترسم

شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

- خودت درش بیار
- بیا
مال تو

من می شنوم
یعنی
جاهای باریک
دست من
بوس
و برای همه
خواب
پول
خنده
و برای همه
تو خوب لبانت
من
خودم
خرم
از
تا
خودم
یکی
دیگر

برای همه چیز دیر شده
فکر نکنید که چیز دیگری می شود
برای همه چیز خیلی پیش از اینها دیر شده
همان وقت که ماده ها و ضد ماده ها
در انفجار بزرگ
از شکم آن همه انرژی زدند بیرون
همه چیز دیر شده بود

بوی درخت باید بیاید با باران
در همین چند روز
که من درون غاری توی ماه گیر افتاده ام
با آن صفینه که ما را آورد
بعد خراب شد
بعد همه مردند
بعد
باران روی بوی درخت باید بیاید
در همین چند وقت
که دلم تنگ است
که آسمان همه جایش سیاه شده
و ستاره ها دیگر چشمک نمی زنند
بیاید بوی برگ باید باران
با

خوب باشید
با من خوب باشید
من که با همه ی شما خوبم
چرا چند تا
فقط چند تایتان با من خوب نیستید؟

برانید Wagon های من
بجنگید و پرچم هاتان را محکم تر بکوبید
سر زمین هایتان را
Quadrant هایتان را
به تاس های رنگین
تسخیر کنید
به کارت ها تان
خون به چشم دوستان ِ دشمن نشانید
Strategy این است:
برای احسان سه برابر
نرگس دو برابر
آرمین برابر
و ایمان لشکر نصف کافی است برادر

ساکت باشید و به میدان بیاندیشید
سخن از نبرد
توهین به جنگاوران
لشکری برای اخراج
در مجمع فرماندهان



برای اولین فاتح Risiko Master در ایران شهر، نرگس طبری

به دور تا دورم نگاه می کنم که دارند می روند می آیند می گویند.
کنار تو که خوابیدم
فقط
آرامش و دوری و نزدیکی
در سکوت نفس ها و پچ پچ ها
در بغل گرم است

برای شما
همیشه همین طور خواهد بود
برای من
همیشه ای
همینی
طوری
خواهد بودی

برای شب
برای دستمال کاغذی و
برای بوس های دراز
برای تو و تنت
که با من و دست هام
لخت می شوند
مرگ دلش برای من می سوزد
من دلم برای مرگ می سوزد
باش

درنا های سفید
درنا های خاکستری
درنا های رنگ رنگی
همیشه پرواز می کنند
برای شاعر شدن
همیشه یک بوس کم می آید

تو گذشت
من ماند
خانم خوشگل و خوش اندامی
در خواب هایم
هروئین می زند
من بین دوتا پستانهات
این و ر و آنور
مزه
ترش
عرق
شهوت
با
آز
زی
.
.
.
سیگار

یکی
دو تا
از کلمه های مخصوص من
شبیه تو اند
نمی گذارند فراموشت کنم
لعنتی ها

گور بابای زندگی
لباس هات را آرام تر
در بیاور

این چند تا مال توه


وَ
وَ
وَ
وَ
وَ
اما این چند تا فقط مال توه

یکی دو تا
شایدم یکی دو تا بیشتر
از انگشت هام
بدون پستان هات
اگر خل و چل نشم
تایپ می کنه

در راهروی آپارتمانت
باید آرام قدم بزنم

توی خیابان جلوی ساختمانی که آپارتمانت آنجاست
یک افغانی داد می زند:
"کوتاش کن
هوی!
کوتاش کن"

دیر شده
خیلی دیر شده
من دارم می گم
الآن تو تو کدوم خیابون داری سوار ماشین می شی؟

توالتمون یکم گیر داره
سیفونمون هم خرابه

شعر:

لب هام
در شعور بی شیله و کم پیله ی شکمت
تا بالا تر ها
و تر ها
تا پایین تر ها
و تر ها
خوب می خواند
خوب نت بر می دارد

خم شو
خم تر شو
دست من
دو نه
سه بار مانده
به گیسو هات برسد
5 نه
6 زندگی مانده
نوک پستان هات را
بوسه باران
دارد
می آید بیرون
خیس است
دارد
اینجا سرما
می لرزد ... زد
دارد
شومینه می رقصد روی پرده
در پروژکتور
که حسرت زده
نگاتیو ها
به در آوردن شورت تو
فرو می روند
به فتون های
جنده ی
خندان

هووووو ....
.....
.....
هوا،
باد ِ سینه کشان
روی پوست
ام
بوناک می رود
میان ستاره ها را
آن بالا تر ها را
برای تو
خالی است
جای پای من
ننشست
نخوابید
کنار چانه ی بر آمده ی تو
کنار من
کسی
لخت عور
نم نم
گریه
نمی کند

بیهوده برای تو می گویم
من دست هایم همیشه
و چشم هایم
تمامی
برای همه جای تو
دارد انتطار را
میگاید

از
در میان توی تو
تا
بر روی صاف بیرونت

آرامش ی را می خواهم که سرم روی پستان تو داشت و قتی نوکش در گوشم فرو می رفت. شاید امر بر من مشتبه شده باشد. اما تو زمانی هم خوب هستی. هستی به خدا.

من اینجا برای خودم یک کس شعر هایی می گویم که هیچ کدامتان نمی توانید بفهمید. من برای خودم یک چیز هایی می گویم. شما هیچ کدامتان هیچ چیزی نیستید هیچ چیزی نمی فهمید. من نمی دانم اینجا من میان شما من برای چه من.
چقدر درد های الکی و مزخرفی هست با شما. بعضی وقت ها فکر میکنم شاید میان پستان های کسی. چیزی باشد. یا روی شکمش. شاید هم باشد. نمی دانم. من. . .
غده ی زیر بال چپم دوباره درد گرفته. گفتم شاید دارد خوب می شود. اما توی دنیای شما هیچ وقت هیچی خوب نمی شود. حتا . . .
هیچ . . .
من . . .

به واسطه ی
و چون
و برای اینکه
شروط شامورتی
ما
یک شدن
انحلال
نقض معنی

برای رویا هایم وقتی بچه تر بودم می خندم حالا. خنده ام به خودم نیست به همه چیز است.
همه چیزی که من در آن مثل یک نقطه ی کنده شده ام. یک نقطه که با مداد سوراخ شده. شاید زیر کاغذشان نرم بوده. یا نوک مدادشان تیز.

زمانی که تو را
و من دیگر بی
رسانش را لمس
آیا
خاموشی من
و من خرم را می رانم

بیرون صدای keyboard های زیادی
در هوای lazy ِ تهران
بر ذرات سرب
ساکت نشسته اند
به خواب خاطره ای
از حروف چینی های قدیم
آن موقع
که [پ]+[س]+[ت]+[ا]+[ن]
می شدند پستان لخت زنی
در پنجه ی خیال تنآلود پسری
ابله