.comment-link {margin-left:.6em;}

ته که نازنده والا دل روایی

بودی نبودی بودی
نبودی بودی نبیودی

زیاد مثل همیشه است
تو هم که رفتی آن دنیا
منم و این دنیا و همه چیزش که کلن هیچ وقت فرقی نمی کند
شنیده ام آن دنیا هوایش سرد است خیلی مثل من
هواست به پستان هات باشد گرم باشند همیشه
حتی اگر به دست من هم نشد مهم نیست
فوقش اینجا هم من از حسادت داغ می شوم
دیشب خوابت را دیدم

بودی من که دیگر نبودم که نیستی دیگر من که نیستم باز هم
پاییز من توی بابل خودش را گرفته من که نیستم و نیست اینجا که من نیستم باز هم
من الآن برای تو که دارم شعر عاشقانه می نویسم بگویم این را که من هستم الآن که نیستم باز هم
برای خیال خنک ابری با یک کم باد دارم برای همه جای تو مدحیه می گویم حالا که تو نیستی و من هم نیستم، باز هم چه فایده دارد
(مدیحه ها همیشه فقط به مداح و ممدوح حال می دهد)