.comment-link {margin-left:.6em;}

در ارتفاع 3000 متری باد می آید
آسمان آبی است که کمی ابر
هم هست
من برای خودم سنگ می اندازم
توی خورشید
که بالای سرم چند وقت است ایستاده
و سنگ می زند به من
خورشید هم
هست

عنکبوت کوچولوی من
عنکبوت کوچولوی من
سیاه
با لکه های خاکی و خونی
چرا همش به دلم چنگ می زنه پس
عنکبوت کوچولوی من
عنکبوت خوشگل کوچولوی من

برای خودم خرم
به روی سرم می برم
کاغذ نوشته هایی با قهوه ای
از گهِ گذران ِ pulic
من برای خودم
دوست ام
خاله خرسم

در میانه این
شلم شوربای دانه های شن و
نموره های لخت تن،
عصا کوبیدن ابر های
انگاری خدا
خیال وحشتناک بردگی را
شلاغ می کند

*
من بیشتر از شما می خواهم
نه آنکه شما نه که بیشتر از تان
اینکه یکی نه دو تا نه
بیشتر از تان

از کفّه ی پوسیدگی
به چنگال عنکبوت شکوفایی
به کمال ُآوارگی

برای من
آه
توی آسمان
ماه
روی زمین
به سوی تو
ته چاه
آه
ماه

سلام
دلم می خواهد تان
بلرزانید
بگردید
و تنم یک لیوان
حس
می نوشدتان تان
از یخچال
گرم کنید
لبخند بزنید

کجایی؟

بازوی گرفته ی پستان هات
از چشم خوابیده ی لب هامان
بعد از سکس
به بوسه ی انگشتانم بر پشتت
(از بالا تا پایین تر)
لبخند محو عجیبی می گوید
من عالی هستم

توصیف تو

 

       سر

      گردن

تن(با پستان ها

   با کلوچه

      ناف

   با شکم)

      لای

    پا      پا

    پا      پا

    پا      پا

آه
تو یک کپی هستی
از تمام شکلات هایی
که تا حالا خورده ام

ریچارد براتیگان / کپی شکلات / علیرضا بهنام

با این قیافه ی نزار
جسه ی استخوانی و
ریزه میزم
بشکن ببین چه تیزم

برای تن
برای بوس
برای لای پای خیس
مردم حتا
عاشق می شوند

خدای من
دور
دور است
دستم
به سیگار نمی رسد

برای تو
یک بوس گنده
از همین جا
تا همه جای تو

من بهتر می دانم
خودم
که گهم
و پتانسیل ما تحتم تشنست
و باز هم برای خودم
غم خواهم خورد
بالا خواهم آورد
بللو خواهم گفت
برای من
نقشه نکش

تا دنیا دنیا دنیاست
روز ما سفید
شب ما سیاست
تموم بال و پر ما سیاست

موی دماغ من
بلند شده
شاید برای همین
به من نگا
گا
گا
به گا
رفتم

تخم چشَم درد می کنه
"ابو دردا" شدم انگاری
داره
می ناله سمندر
تو آتیش
.
تو مجمر

میدانم
من
میان شما خوب ترینم
بهتر شما
آرمین
منم
من
این گه کامل

شیخ ما قدس الله روحه العزیز را شبی خلوتی بودی به زاویه ی خویش. و آن شب عجیب شبی بودی و من را خواب نیامدی به چشم از حالی غریب. میان خانه گاه راه می رفتم و ذکر او می گفتم جل جلاله که صدایی ناگاه من را با خویش باز آورد از زاویه ی شیخ. بر سبیل فضولی چشمی به درون افکندم که شیخ را چه باشد این صدا ها که نه ذکر را ماند نه نماز را.
صورت ها بدیدم به گرد شیخ گردان همه زیبا روی و حور صفت و شیخ در میانه مویه کنان این شعر ناله می کرد. بیت:
اگر عشقم یکی بودی چه بودی
اگر دل اندکی بودی چه بودی

با خبر خواهد بود
خاک خوابیده
قبر خیس ماسه
ای من
تا تنم
با پستان های تو
خواب خودش را
سوراخ
در تیله بازی سوراخ
غلتید
افتاد

یا زهرا
یا خاطره
یکی شان برای
و من برای هیچ
درون خودم را نخواه
یا خواه
را
خیال آخر
فرو می برد

غرق
می خورد
دست