.comment-link {margin-left:.6em;}

پایش را قصه برید
گلوله ی خون پاشید روی صورت خاک و پلاسید
افسانه گذشت

کهنه شده کبودی بوسه های یک لیلا
بر حریر متری مفت هوا
بر خواب های خالی بیدار

غلغله ی تنهای خاموش
دختر نا بالغ خورشید پیر
با لبان بر آمده و گوشتی
سوخته گان سرگشته
سوختگان گشته، نگشته و بی هوا
و انگشت های اشاره با لب و لوچه ی خیس
غوغای "هرگز نبود"ِ سپید
"هرگز نخواهد بود"ِ امید
زنده نبود که بمیرد
سخن نگفت که آشفته کند
خواب نبود که به سر دشنه بیدار شود

رویای پرنده ی کوچک سفید
توهم زیبای ماست
بگذارید باشد
خطش نرنید

1 Comments:

  • dorood .jez jez mikonad jaye booseye dokhtare khorshid ....shad va movafagh bashi bedrood

    By Anonymous Anonymous, at 4/19/2006 6:30 PM  

Post a Comment

<< Home