پایش را قصه برید
گلوله ی خون پاشید روی صورت خاک و پلاسید
افسانه گذشت
کهنه شده کبودی بوسه های یک لیلا
بر حریر متری مفت هوا
بر خواب های خالی بیدار
غلغله ی تنهای خاموش
دختر نا بالغ خورشید پیر
با لبان بر آمده و گوشتی
سوخته گان سرگشته
سوختگان گشته، نگشته و بی هوا
و انگشت های اشاره با لب و لوچه ی خیس
غوغای "هرگز نبود"ِ سپید
"هرگز نخواهد بود"ِ امید
زنده نبود که بمیرد
سخن نگفت که آشفته کند
خواب نبود که به سر دشنه بیدار شود
رویای پرنده ی کوچک سفید
توهم زیبای ماست
بگذارید باشد
خطش نرنید
|
00:32
|
| |
|
1 Comments:
dorood .jez jez mikonad jaye booseye dokhtare khorshid ....shad va movafagh bashi bedrood
By Anonymous, at 4/19/2006 6:30 PM
Post a Comment
<< Home