بنویس و بگو با ما این چنین
و آیا چگونه و ها
تو در زیر درخت خاک را با و چرا
پدر پا شد و فریاد زد:
"آهای! پدرسوخته
آنجا که جای شاشیدن نیست"
و گفت:"پدر جیش داشتم، به خدا "
این چنین بنویس و با ما مگو
و چرا کس شعر می گویی؟
واقعاً چرا کس شعر می گویی؟
بنشین و بگذار ژفک کنار چشمت از خواب بارانی آبی من کو ، خوار کسده؟
خدا لباس را آفریده که استریپتیز کنی
و گ
زیبایی پشت شورت کَسی چسبیده و نمی دانیم
[آروغ] ببخشید
و حالا ادامه می دهیم
بابا آب داد
اکرم بادام دارد
آن مرد در باران آمد
[بوس] کافیه ادامه میدیم
خوشا به حالت ای....امین و اکرم زیر آسمان بی ماه
چه شاد و خرّم
چه با صفایید
(حالا فکر می کنینم)
بیا تا با ما را....امین و اکرم
و آنگاه که زیپ شلوارم را بالا کشیدم
(من اعتراض خودم را به حقیقت مانندی زیپ شلوار اعلام می کنم)
پدرم زیر لب گفت:"پدر سوخته"
(_این یک املاست ، به تخمم که پدرسوخته به متن می ریند
_با یک خانم محترم این طوری حرف نمی زنند....
[بوس]
_.....عرعر!)
به علی گفت
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را دیشب دیدم و گفت تو بدون کلاه کجا می روی؟
سر قبر عمت!
این تنها یک املا بود برای تمرین تایپ فارسی که آرمین گفت و آنا نوشت.
(من اعتراض خودم را به عدم رعایت copy right و سرقت ادبی اعلام می کنم.)