.comment-link {margin-left:.6em;}

یکشنبه، 10 اردیبهشت 1385

من
هیچ اتفاقی
و گوشه های من گیج و تاریکند

من
بوی تو می آمد
صدای تو را بستم

من
نشستم
و سیگار آتش گرفت

من
موجود عجیب غریبی هستم
من را لای آشغال ها بو می کشند گربه ها

کسی با من کاری داشت؟

دلم لج کرده قاه قاه بترکد مثل خودم
اما من که نمی گذارم
همه مثل من نمی شوند

صدای پیانو دارد می زند
و تار خوابیده دلم نمی آید بیدارش کنم
نازش کنم
من دارم
خودم را خراب می کنم
بروم توالت

دلم می خواست امشب می نوشتم می نوشتم می نوشتم می نوشتم تا اور دز می کردم صبح می مردم.
شاید هم لازم نبود بمیرم.

امروز حالم بد است
برای اینکه
برای اینکه
برای اینکه
همین این که
خوب، بعدش
بوی سیلاب آخر
با سیلاب اول پستانت
فرق می کند

من یک نمونه ام. یک نمونه ی آزمایشی. یک نمونه آزمایشی برای بررسی رفتار عنکبوت ها اگر خودشان داخل تار خورشان گرفتار شوند. وقتی آنچیزی که از ما تحتشان در آمده دور تا دورشان می پیچد و می فهمند که هیچ گهی نیستند و مثل بقیه جک و جانور ها آنقدر دست و پا زده اند که.

شنبه، 9 اردیبهشت 1385

به ...

I don’t know what I'm sorry for
But I'm sorry
And I want to make love with u
In this convent

جمعه، 8 اردیبهشت 1385

کناره های رودخانه دارد می ریزد
رودخانه پهن می شود

می شود رودخانه تمام شهر را بگیرد روزی؟

میز شنی ام پا نداشت که بماند
رفت
من با نی زرد نازکی الآن طرح می زنم
روی هوا
چون
من پا دارم که نروم
می مانم

ما بلوز هایمان را در آوردیم
و چراغ ها را خاموش کردیم
و دست هامان را بستیم

ما خیالمان را راحت کردیم
و در اطراف ما گریه های خاکستری و سفید
می پلکیدند
و تن نرم خود را به پاچه ی ما می مالیدند

تا صبح شد
و همه ما را
به چشم روانی ها نگاه می کردند

پنج شنبه، 7 اردیبهشت 1385

پوسته ی نمکین خرس های قطبی را دور بادبان های بر افراشته ی فک های جارو برقی دیده اید؟

پس آدامس تان را بجوید تا خروش دریا ها در خیابان به مداد شمعی سوسمار نشان بازو های برهنه ی دختری را نشان دهند

و من را راحت بگذارید تا نروم

همه جا صدای
من
آری
آه
چه می گویی آقا
خیابان ها را
که "سخت است می باید کشید"
یک سیگار آتش را کند کرد
لبش را با چاقو تیز کن
برق انداخته
من را پراکنده
چرا من به رنگ ناخنش نرسیدم دیگر وقت نشد

چهار شنبه، 6 اردیبهشت 1385

آهویی که پاشه کشش را گم کرده بود
سم به دهان
لنگان لنگان
سلام کرد به من
و من کمر شکاری ام را شکاندم روی ساعدم
و دوربینم را دادم
عکس گرفت از من

نمی دانم چرا همیشه در چشمان من تو برهنه بودی. شاید برای همین همیشه یواشکی و زیر چشمی با ترس نگاهت می کردم.
به هر حال.
تخیل قوی من هیچ وقت برای تصور تو جواب نداد. شاید می ترسیدم.
می ترسیدم.

دوشنبه، 4 اردیبهشت 1385

درازی جویی که به کناره های من می ریزد
از قله های پر گوگرد خاکستری
تا خیابان های شلوغ لای لایه ی مغزم
سراسر در بوی شاش و لجن می پیچد
و من را با قورباغه هایش روی کاغذ تنها
می گذارد

یکشنبه، 3 اردیبهشت 1385

به گیسو های تو
(که آرامش دماغم نیست)
به پستان هایت
(که بستر دست هایم نیست)
به شکمت
(که مزه ی زبانم نیست)
و به آنجایت
(که هوم هوم عهوم عهوم)
که هرجور باشیم دنیا به تخم چپش هم نیست

سیر به آسمان نگاه می کنی
سیر به دریا
خاطرات گذشته لبخند تلخی به کج و معوج دود سیگار تحویل می دهد
و بال های باد نمکسود شده را پشتت احساس می کنی
و صدا
بیا
و صدا
بیا
base موسیقی موج هاست
در تاریکی شب

آنگاه است
دوستان همیشگی ات
شیرینی کلمه هایی که لبخند خوبی زیر دماغشان می خندد
با شیطنت
زیر گوشت بازی می کنند:
"خاستگاه مرد ها
لای پای زن هاست
خواستگاه مرد ها
لای پای زن هاست"

جمعه، 1 اردیبهشت 1385

دیوار ها ی تمام نشدن دهان گشادشان را تا بناگوش به من قاه قاه می خندند
من خشک ایستاده ام زیر ابر های خاکستری و می دانم چه کنم اما نمی کنم
شاید چون رقص در تاریکی ِ کامل
پاهایم به هم گره می خورند و می افتم
من خیلی می ترسم
از جیز هایی که ترس می آورند و ترس هایی که مثل کابل های twisted pair به هم حال می دهند
می ترسم

نگاه من، چشم کلاغ خسته ای است
که در است ها و بود ها
به دنبال شاید باید های نخواهد بود
پر هایش را با منقار ِ زمانی به قار ِ حالا بسته ی خود
دانه دانه کنده است
و الآن برهنه و زشت در برابر سنگ های ساعت
دلنگ دلنگ
پرپر هم نمی زند

When do we run Papy

روز روز است
شب
هم شب است
و هیچ چیز نهایت هیچ چیز
نیست

چهار شنبه، 30 فروردین 1385

چیزی آمد بیرون
از دست های من
از گوشت هایم
و ریخت روی تخت را لزج و بو گندو شد
تو جیغ می کشیدیم من شوکه بودیم
و بیرون سرما سکوت کرده بود
همه جا شده بود سبز ِ قرمز ِ لیز
و همه چیز دیگر نبود:
من توی تاریکی تنها بر هیچ جا نشسته
چشم هایم را
بسته بودم

من این حوری میخوابم
و من اینجوری از خواب می پرم

در استودیو دوربینی بودم
در صحنه ی تاریک اتاق خوابی
Close up به کون زنی نگاه می کردم

دستی که مثل بیل مکانیکی زنگ زده ای آمد
باید آه کشید، fade می شد تصویر

نه، باز هم نشد

پایش را قصه برید
گلوله ی خون پاشید روی صورت خاک و پلاسید
افسانه گذشت

کهنه شده کبودی بوسه های یک لیلا
بر حریر متری مفت هوا
بر خواب های خالی بیدار

غلغله ی تنهای خاموش
دختر نا بالغ خورشید پیر
با لبان بر آمده و گوشتی
سوخته گان سرگشته
سوختگان گشته، نگشته و بی هوا
و انگشت های اشاره با لب و لوچه ی خیس
غوغای "هرگز نبود"ِ سپید
"هرگز نخواهد بود"ِ امید
زنده نبود که بمیرد
سخن نگفت که آشفته کند
خواب نبود که به سر دشنه بیدار شود

رویای پرنده ی کوچک سفید
توهم زیبای ماست
بگذارید باشد
خطش نرنید

دوشنبه، 28 فروردین 1385

از وروره ی کاشی در گوش من
باد کرده در عقده ی سینه بندی جیب من
که لچک وا کرده نشسته روی پیشانی من
یاد زنان همجنس باز آن حمام مه آلود من
بخیر که به همه لبخند می زدند بی خیال من
آن گنجشک که برنج کیلویی 1000 و خردی می خورد در ِ اتاق من
و سنجاقک های روی جویبار در 13 امین لحظه ی من
من اینجا غروب نکرده طلوع شده ام
(یا یک همچین چیز هایی)

مرا به کشتارگاه Norton Internet Security 2004 ، Quarantine کردند
و الآن دارد May می آید 2006
به من نگویید هیش
من دادم را فریاد نکردم هیچ وقت
مگر پسرک احمقی یک بار گفت در گوشم
و رفت

یکشنبه، 27 فروردین 1385

نبین
یا بیا ببینمت

به کسی نگویید ولی من آدم رومنتیک حماقتیم

دارم
میشمارم و میشمارم
دونه دون دونه
فوتامو به قاصدکا
اشکامو
لجامو
(ماه الان از لای پرده ملومه)
ثانیه های هوس ویسکی تند
خوابای روز قهوه ای کنمو
همه ....
خیلی .....
قد نقطه نقطه تن لختت
(ماه رفت پشت پرده)

هرچه حالم را می گیرد
با نخ از پلک هایم آویزان می شود
و کیبوردم را مستحلک تر می کند

Shit
Shit
Shit

مرا به اتاق بردند
مرا زدند
گوش راستم را کندند و خوردند
و سوسک ها را به جانم انداختند
"امضا می کنم
هر چه بخواهید
به خدا
امضا می کنم"

امضایم را
نخواستند

شنبه، 26 فروردین 1385

ما اومدیم از دست بدیم

10 رو دیدم (کیارستمی). به قول علی شما زن ها چاره ای جز خوب بودن ندارید. ما مرد ها چاره ای جز بد بودن

داشتم با پرتقال لاس می زدم

جمعه، 25 فروردین 1385

دیروز
من الآن امروزم
مرد
دیروز

بخند
برای من بخند
مهم نیست که نمی بینم بخند
ب
خند

پنج شنبه، 24 فروردین 1385

دار_َ_َ_َ_َم زه دل_َ_َ_َ_َ م خواب و خیال ماه رویی
گفتم رویی و، غلط، کردم و، گه هم خوردم،
هاااااااااای، ها ها ها هااااااااااایییییییییی، هااای

چهار شنبه، 23 فروردین 1385

دلم می خواد باز هم بنویسم
نه برای اینکه دیگران
نه برای اینکه خودم
نه برای ادبیات
نه برای هنر
نه برای دختری با
نه برای هیچ چیز
برای اینکه نیاز دارم
من
فقط یک گرم

همه چیز در هم می پیچد
به سادگی هرچه تمام تر
و من یک احمق بزرگم
بزرگ ترین
بزرگترین
احمقم
چون سیب ها می افتند

برای یک سیاره ی دیگر
برای پرواز به یک جای دیگر
صفینه های سفید
خاک های رنگارنگ
لباس های قلمبه
سیاهی ِ تا آخر ِ سوراخ سوراخ
از ستاره های لرزان
و سنگ های سرگردان
ربات های خاکستری
سفر های بین کهکشانی
برای همه ی اینها
لطفن به من بیچاره چاره ای نسب کنید

من هیچ چی
هیچ چی
هیچ
چی


برای خودم افسوس می خورم [+]

سه شنبه، 22 فروردین 1385

بام
بستنی بسیار خوش مزه بود.
بام
هوا خیلی گرم بود.
بام
لبم خشکی کرده بود.
بام

Don't be stupid
Don't be mad at me
من مثل یک سنجابم
که در برفها قایم شده
تا بهار بیاید
Don't see the snow
Don't see the silence
من خوابیدم
که آفتاب شود
تا زیر آفتاب
بیشتر بخوابم

دوشنبه، 21 فروردین 1385

سخنم می آید. از آن ها که هیچ وقت نمی توانم و نتوانسته ام.
من دنبال یک سری پستان در نفسم می لرزم. و در من سخنم بیرون که می آید هیچی نیست. بخار هم نمی بندد.
گاهی عطسه می کنم. فقط.

یکشنبه، 20 فروردین 1385

توی خیابان افسوس هایی
با بازی براق چاقو ی ضامن دار در دست
زیر سبیلشان دندان های قهوه ای
به دیوار تکیه داده
ته ِ سیگار هاشان را می جوند
به دنبال من اند
چه به سود من نباشد،
چه به سود دیگری

من را نخورید، من صاحب دارم

شنبه، 19 فروردین 1385

آدم بی خودی حالش به هم می خورد. سرش درد می گیرد. بی خودی گم شدن در هیچ جا. ترس از همه چیز نزدیک شدن. و خواستن.
آدم را بالا می آورد. و دودش را از لای پنجره فوت می کند.
دیگر امید می دانم مرده است. اما آرزو همیشه در شکمم می پیچد. باید سر به نیستش کرد. نه به چاقو نه با تیر نه با تیغ جراحی نمی شود.
باید من نباشم. و شانس خیلی با من بخوابد شبها و شبها. و روزها.

چرا

ساختمان گیرای "تو" ای را دنبال چند استخوان بی نام روی زمین نشستن
و دست من پر بود از سیگار های نکشیدن
Deadlock های بوی رنگ لب یکی دیگر را ندادن
(که استاد می بافت سر کلاس OS)

تا بحال آنجلینا جولی پس از بیرون آمدن شما و احمد از اتاق آمده بیرون؟

جمعه، 18 فروردین 1385

در کلمات تکراری
1
2
3
1
2
3
در جا می دوم
و نگاه می کنم
که عابری سیگار می کشد
و با سبیلش به دختر همراهش می خندد
1 2 3
1 2 3

نور
سنگین
نارنجی و زرد
نمور
تو اتاق
کش آمدن لخت تو را به تموشا
زیر چشمی
به تو می مالید

من
از - - - - -
سکوت
در
می نالید

پنج شنبه، 17 فروردین 1385

Theory of Computation


می دانید؟ NFA ها کلی تر اند از DFA ها
DFA ها برای یک دختر (یک letter از alphabet) یک کار می کنند (یک خروجی دارند)
از این همه کار که می شود کرد
NFA ها هرچه طرف بخواهد
NFA ها حتی جلق هم می زنند (ε هم قبول می کنند. ε یعنی هیچی)
هر کار بخواهد
هر چه لذت می برد
اما
نکته ی غم انگیز می دانید تا؟ ...
تمام Language هایی که NFA ها recognize می کنند
یکی
حتی یکی بیشتر از DFA ها هم نیست.
همیشه همین جور است.
همیشه.

شاید نفهمیدید من چه گفتم.
شاید همین طور بهتر است.
به من هر چه می خواهید بگویید.

چهار شنبه، 16 فروردین 1385

میگفتند به من که
هیچ چی نمی گفتند راستش
من هم نمی گفتم
من همیشه می نوشتم
روی برگ
روی دریا
روی بوی دختر هایی
که رد می شدند

روی لب های تو را دوست دارم
ولی رویشان
نمی نویسم
می
گویم

پ ن : جای دیگرت خواهم نوشت

سه شنبه، 15 فروردین 1385

چرا می گذرند؟

دوست های زبر من
این ته ریش های عذاب آور را می گویم
اصلن دوستشان ندارم
مثل مسئولیت می مانند
باید آدم برایشان به خودش بی آید

سیرابی
سیگار ِ آبی
تو الآن خوابی
بی بی بی بی
بی

دوشنبه، 14 فروردین 1385

موهاتو ریختی تو پر و پاچه ی من
سیاه شدم
سیاه قهوی ای
حالا که رفتی
یکی رفت
یکی موند
هردو تا رفتن و موندن

یکشنبه، 13 فروردین 1385

ساحلش سنگ بود
سنگ ریزه
و صدا و حس خوبی داشت
لگد کردن بر آن همه سنگ های قیمتی
و یاد چهره ی تو در خواب های من
که مثل کمی شیر
هم می خورَد در قهوه ی خوابم
دارد
محو می شود
تصویر شیره ای گوژپشت غمم