زوزه ی باد

داستان که تمام شد
کتاب دنیا را بست
عیسا توی تخت ابری اش خواب رفته بود
خدا، لامپ های ستاره ای را خاموش کرد.
"Come on Marry, kid’s slept
We'll be like god and goddess
At last
Jump into bed"

2 Comments:

:)
maryam

By Anonymous, at 7/16/2006 9:24 AM
سلام // خوبه آرمين داري آدم مي شي.هر چند از اينكه آدم مي شي زياد خوشحال نيستم .چون خودم هيچوقت آدم ها را دوست نداشتم .بخصوص ادم هاي احمقي مثل تو را. من خودم اند خر ها هستم فقط توي اين جرگه است كه مي توني با من دوست باشي. برو نعلين از پا بكن و سُم هايت را تميز كن .حسابي گوشهايت را هم دراز كن وسرگين به در كون ات بمال و مثل يه خر نجيب و دوست داشتني بيا پيشم. بايد آزمايش هم پس بدي و گرنه در جرگه ي خران به اين راحتي پذيرفته نمي شي. به راستي خر بودن محض هم تو نمي داني يعني چي .يعني عقلشو نداري كه بداني.آخه خره من وتو تا حالا سر كدام آغل باهم چريديم كه تو ادعاي دوستي با من را داري. بعدشم اراواي عمه ات كه عشق را مي فهمي. تو كه هيچي؛ مامان جانت هم كه صبح ها از سر ديگ آش اش بلند مي شي نمي داند . پدرجدِ جنابعالي هم نمي فهمد.بعد تو كه هنوز زردينه ي كون ات را بالا نكشيدي مي خواي بفهمي و اين همه ادعا داري؟ " مسئله عشق نيست در خور شرح و بيان /گو به كنار نه اين همه لفظ و عبارات را" آخه يه چوب خشك مثل تو چه مي فهمه از عشق.كافي است يك بار؛ حتا يك بار ليلي و مجنون را بخواني. كافي است يك بار حتا يك بار كِش كونت را محكم كني و هملت را بخواني اتلو را بخواني و اما بخواني. نه كتاب را بگيري دستت و چُس چُرت بزني. كافي است يك مقدار با تعمق به اطرافت نگاه كني . همين .فكر نكنم انتظار بي جايي باشه .هست آرمين؟.بعدشم يادت باشه جهان بر پايه ي عشق استوار است .يادت باشه آرمين "عشق ؛ خدا و مرگ" از معما هاي ازلي و ابدي بشرايند.شايد شعر هاي من كس شعر باشه. شايد حق عشق را بيان نكرده . ولي حق اعتراض به عشق را نداري مگر خودت عشق باشي .البته از كسي مثل تو كه محضر حماقت محضه بعيد مي دونم بفهمه اين حر فها را. يادت نرود اين سه پديده معما هاي ازلي و ابدي بشرايند.
الا يا ايها الساقيادر كاسا و ناولها / كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها" يادت باشه مشكلها... آرمين... مشكلها .تابعد ... آرمين ...تا بعد..

By Anonymous, at 7/16/2006 10:39 AM

2 Comments:

کلاغ چشم

بخوانید

2 Comments:

کلاغ چشم

بخوانید