.comment-link {margin-left:.6em;}

دوشنبه، 19 تیر 1385

ماست هاتان ترشیده
آفتاب بند
خوابتان هم
نمی آید
می دانم

من زخمم را میکنم
دو روز در میان
و یاد انگشتانم می افتم
در شورت باکره های تازه
بوی خون
شوری خون
گرمای خون

ماست هاتان ترشیده
آفتاب ماسیده
دختران تان همه بی پرده
نمی آید
می دانم

اما من چه کنم؟
زخم من به خون دخترکان شما
آفتاب شما به انگشتان من
این معامله یک عادلانه است
انگشت، من
شما ماست

(به نوشتن من. شما به زاییدن دختران پر خون)

0 Comments:

Post a Comment

<< Home