.comment-link {margin-left:.6em;}

مرا با درخت ها باد می زند
و جیرجیرکی که شب وقت خواب
است
من فشار می دهم به زندگی خوب
می بینم
آفتاب دارد می زند توی سرم
و بیدار می شوند بوق های رسالت

زندگی احمقانه ای بیش نیستم من
چیزی در من با جا کلیدی اش بازی نمی کند
و نمی خواند درسش را
بدنم

من عاری می خواهم
من خسته گی ام را در
نمی خواهم
نرفته
من
من کتاب
بازی
آزادی
من شب

0 Comments:

Post a Comment

<< Home