.comment-link {margin-left:.6em;}

پنج شنبه، 9 شهریور 1385

ته
ته

سیم و زر در کیسه های قدیم
طلا و نقره
به اندام زنان امروز

مدار تیره ی پلوتو
که چند دانش مند سقط کردند
از رحم خورشید، بی بخیه
در آسمانی
که
خیلی گشاد است

گردن درازدرختی در گردن دراز یک دایناسور گیاه خوار
کله ی کوچکش در دستان کوچک رکس

چوپان های مردم گله دار
با سخنانشان
از چیزی به نام خدا

سر
سر

صدای پایتان تو کوچه می آید هنوز
قورباغه ها شما
برای خیال من
برای آن روزهای یادش بخیر
برای برای های معروف من
آنا می گوید:
Fuck you
(تلاش مذبوحانه در جهت ریدن یک جمله قصار)
قصر من هنوز اما برای خوابیدن در
و دست هایم دراز، دراز
آرام نمی میرند مارمولک ها
(با آن تخم های کوچولو روی بام)
من برای چه در
اینجا همه هوش همه قلب
آتش بازی شده
رگه های سفید محو می شوند
بر زمینه ی سیاه

1-
به نام خدایی که جمیل است
قر می دهد
ته ران تهران
دست به دست می چرخد
بین دستان دعا گو

2-
ازَ لزَ مزَ
پشمید همه تان

3-
از ته تنور می جوشد
موج سوار ها
کاندوم را فراموش نکنید
نلسون ماندلا به دنیا می آید

4-
های زلیخا!
پیرهن را جر بده بر تنش
خداوند لباس را آفریده که استریپتیز کنی

5-
"بع! بع!"
شرمتان باد ز پشمینه آلوده خویش
با همه فضل و کرم
به موسیقی طرب داوود می رقصید
"خواوند شبان من است"

6-
گرگم و گله می برم
چوپون دارم نمیذارم

7-
صدق الله العلی الجمیل*


*با تاکید composed by آنا

دوشنبه، 6 شهریور 1385

دنبال گسستن چسبیده
کنار گذشتن خوابیده بودیم
نه شما نه ما
نه همه با همه شان
خوب خوب
خراب خراب
داریم
آرام آرام
هیچی به هیچی می شویم هستیم
بهترین لحظه ها
ویسکی خوردیم
می زقصیم
کس شعر می گوییم
مس
تیم

دل آدم خیلی وقت ها تنگ می شود. نه هیچ وقت بیخود. سفر در زمان بالای سر آدم می چرخد. آدم خیال می کند ما تحتش جای بیشتر از این را ندارد. یا لبخند غمگینی "هه" زدم الآن. هر که نداند من خوب می دانم. خوب. جا زیاد است.
U could stay at my place , if u want.
I'll sleep on the floor*

* Tiamat / a deeper kind of slumber / teonanacatl

شنبه، 4 شهریور 1385

پشو پشو
سیم سیم
من، نه، نیستم سر ماشین
چاپ می شود جیم
شاید بجای میم
در دفتر من

پشو پشو
ما برای آن
جا داریم
برای معنی که فرق
برای فرق که شمشیر
ملجم وار
داریم

پشو پشو
ما هیچی ندا...
نیستیم

برای من بخواب
برای تو من هیچ کاری نمی کنم
برای تو من برای من های تو را hang می کنم
من تو را چرا آویزان می خواهم از طناب رخت
وقت نهار
تماشا کنم
وقتی که من خودم را می خورد
وقتی برای خوابیدن
پیرمرد 70 ساله ی درون من
با کمی اشک در دندان های مسنوعی اش
برای خدا خم می شود
برای من نمی خوابی؟
برای من؟
نمی؟
خوابی؟

بوق می زند
گوشم
این شعر نیست که می گویم این ها صنایع ادبی نیست
گوشم
و قلبم دارد خون خودش را می خورد
واقعن دارد می خورد
چشم هایم دود دارد انگار
انگار می سوزد
حوصله ی باز شدن ندارد
ماهیچه ی مچاله ی معدم
خیلی گرسنه ام
شعر نمی گویم
کس شعر هم

چهار شنبه، 1 شهریور 1385

خال
خط
خمیدگی
،
دشتی از صدا
در شب سرد تابستان
می زند زخمه
بر بازو
،
کم دارد
کمی
غم دارد
بوس
بر بوس
،
تصنیف:
تو مرا خورشیدی
به رخم تا تابیدی
رفتی و
نپرسیدی
به سرم چه گذشت
چه گذاشت
سرنوشت ِ من

در لای پای زمان
سری نهفته نیست
بو نکشید این بو
بوی بکارت نیست
میان ران های دختران
بهشت شماست
بروید
انعام من هم
فراموشتان نشود

دوشنبه، 30 مرداد 1385

خواستی نخواستی
بستی دست سلامت را
به پشت من
سیلی زدی تو گوش من
خوابیدی با من
چه چیز تورا چنان می رنجاند که رهایم کنی خیال
چه چیز از من متنفرت می کند دوست قدیمی
بگو تا همان کنم
آس آستین من
مار شده

باس برم
باس برم برم برم
بازم برم
تو کو
تو دشت
تو صحرا
کویر
جنگلا
دریا
برم پیش مانیا

برای خیانت
خیال دارم
برای خامی
خیال
برای خوشی
خیال
برای دیوانگی
خیل خیال دارم

کاشکی خیال را می شد هر وقت نمی خواهی بخوری یا حرف بزنی دندان های مصنوعی ات را بیرون بیاوری بگذاری تو آب نمک. هر وقت خواستی بنویسی فکر کنی می گذاشتیش سر جاش.

یکشنبه، 29 مرداد 1385

می خندی؟
چه خوب
چه
سخت

از آن بالا
آن بالاها
به من نگاه می کنید
با ساق های نقاشی
با پستان های خوب
و بویی که میریزد این پایین
از آنجا
میان ران هاتان روان

برای شما
برای همه ی شما است
که چشمهایم را نگه داشته ام
که گاهی
تنم را به زندگی
می فروشم

دوشنبه، 23 مرداد 1385

باز می آید از
بیرون
صدای شیر آب
شب
تاریک
توی اتاق ها
دنبال لیوان
صدای شکستن
شصت پا
با دندان
از پستان کسی افتادم

برای چه با من
هرچه که
های
من گوشت خوک لای روزنامه
بوی خوب چربی داغ
خرناس
من کثیفم
من بهترین شما ها همه
من از خون می ترسم
شعر هایم هم اینطوری
. . .

من از خدا خوشم می آید
از شیطان بدم می آید
دور شو شیطان دور دور
خدایا به من رحم کن
ان الانسان لفی خسر
ان الانسان لفی خسر

چهار شنبه، 18 مرداد 1385

بادت می کنم
بادم میکنی
ابر ها در آسمان
یواش یواش
قدم می زنند

فیزوری
و پشمالو
می شوم
تنها
آخرش
من را
بغل می کند مامانی
یا خاک

سه
سه
سه

سوزن در سه جای جهان فرو می رود
در من
در خاور دور
و در شرق الاوسط
دوتایش لق می زند آخر می افتد
جهان به خایه های من از دیوار آویزان
و میماند

9-
در دور ها امید واهی من لبخند میزند برای آدم ها
در دور های سرد
در تب 40 درجه زیر سفر

2-
کلاغ خسته چشمش
برای لبخند کوچکی
روی دیوار
کشمش می شود
می افتد

13-
من تمامی ام
من همیشه همه
تمامی بوده ام
همه

16-

دوشنبه، 16 مرداد 1385

برای تو شمایل خواب آلوده ام
رنگ لا به لای تیغ ریش تراشی گرفته رها نمی کند
و بوس ِ خسته، آجر پاره ها را بی حس می کند از بالا
وای!
کم مانده باران هم بیاید پیش ما بنشیند

برای من
خورشید هم گاهی
بچه بازی در می
می آید از آفتاب اوره می گیرد روی سر من
سر صبح
ساعت 12:30
وقتی سر کلاس است استاد در 2500 سال قبل
و آن دختر با قد کوتاه و سینه های درشت
با لبخند گوشش را چرا به استاد می دهد.*
*(سوالی نبود جمله دقت کن مخاطب من؟)

برای شما
چه توفیری دارد
گاهی هستید را
گاهی نیستید را دارد
و گاهی تنهاست
را
،

راست می گفت رتیل پیر
انتخاب ها همه رد یک چاه فاضلاب می روند
و شاید هم دنیا
همین چاه فاضلاب خانه ی من بود
و تو خرده مو های ریش تیغ تیغی من
در کف انتخاب تبغ ریش تراشی
. . . .
گران است به خدا

این شعر به تبلیغ یک تیغ ریش تراشی بود که جایی خواندم

جمعه، 13 مرداد 1385

خرابی هایی هست از کلمه هایی که بوده اند و نرفته اند. من نشسته ام روی پاره آجر و سیمان پاره، خاک نفس می کشم و با خودم گاهی می شود فکر می کنم.

خوابی دور من
من بر تو چه کر
کار های من همه من آدم خوب
سنگ می آید
راست می گویم
من را هی
هنوز به تو محتاج و نیاز
تا کی باز
سخت نگیرم
حماقتم

می خواست بگوید خداحافظ. دید خیلی شعاری می شود. گفت سلام.

سه شنبه، 10 مرداد 1385

برای
برای تو
که شن کشت هنوز
در خاطره ی من
برگ های خشک را
دور هم
جمع می کند
آتش می گیرم

دیوونه ی زنجیری
بیابون گرد نخجیری

کیف داری