.comment-link {margin-left:.6em;}

دوشنبه، 30 مرداد 1385

خواستی نخواستی
بستی دست سلامت را
به پشت من
سیلی زدی تو گوش من
خوابیدی با من
چه چیز تورا چنان می رنجاند که رهایم کنی خیال
چه چیز از من متنفرت می کند دوست قدیمی
بگو تا همان کنم
آس آستین من
مار شده

3 Comments:

  • migooyand jaye nishash bad misoozand a tah ra .....

    By Anonymous Anonymous, at 8/22/2006 12:20 AM  

  • انگار که حال و هوای سفر بهت سا خته
    چون بقدری پست هات زیباست
    ماندم چه بنویسم
    مخصو صا "تنم را به زندگی می فروشم"
    دست مریزاد
    همه عالی است
    بدون تعارف

    By Anonymous Anonymous, at 8/23/2006 10:23 AM  

  • این غرور لعنتی اگر نبود
    ورق بر می گشت
    خیلی وقت پیش هم بر می گشت
    مریم

    By Anonymous Anonymous, at 8/23/2006 1:17 PM  

Post a Comment

<< Home