.comment-link {margin-left:.6em;}

خال
خط
خمیدگی
،
دشتی از صدا
در شب سرد تابستان
می زند زخمه
بر بازو
،
کم دارد
کمی
غم دارد
بوس
بر بوس
،
تصنیف:
تو مرا خورشیدی
به رخم تا تابیدی
رفتی و
نپرسیدی
به سرم چه گذشت
چه گذاشت
سرنوشت ِ من

2 Comments:

  • آه!

    By Anonymous Anonymous, at 8/23/2006 3:09 PM  

  • دلم می خواست مستانه در این اقیانوس پهناور فرو روم و انقدر در دل امواجش جستجو کنم که اخر بدان جزیره ای برسم که وفا انجا ما وا گرفته و سرنوشت برای تحقق با تو بودن سرشار از اشتیاق است .

    By Anonymous Anonymous, at 8/24/2006 10:18 AM  

Post a Comment

<< Home