.comment-link {margin-left:.6em;}

برای من بخواب
برای تو من هیچ کاری نمی کنم
برای تو من برای من های تو را hang می کنم
من تو را چرا آویزان می خواهم از طناب رخت
وقت نهار
تماشا کنم
وقتی که من خودم را می خورد
وقتی برای خوابیدن
پیرمرد 70 ساله ی درون من
با کمی اشک در دندان های مسنوعی اش
برای خدا خم می شود
برای من نمی خوابی؟
برای من؟
نمی؟
خوابی؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home