.comment-link {margin-left:.6em;}

من اینجا برای خودم یک کس شعر هایی می گویم که هیچ کدامتان نمی توانید بفهمید. من برای خودم یک چیز هایی می گویم. شما هیچ کدامتان هیچ چیزی نیستید هیچ چیزی نمی فهمید. من نمی دانم اینجا من میان شما من برای چه من.
چقدر درد های الکی و مزخرفی هست با شما. بعضی وقت ها فکر میکنم شاید میان پستان های کسی. چیزی باشد. یا روی شکمش. شاید هم باشد. نمی دانم. من. . .
غده ی زیر بال چپم دوباره درد گرفته. گفتم شاید دارد خوب می شود. اما توی دنیای شما هیچ وقت هیچی خوب نمی شود. حتا . . .
هیچ . . .
من . . .

4 Comments:

  • آها

    By Blogger 4040e, at 10/03/2006 1:40 PM  

  • نمنده طاقت دیده کم
    تاب و توانم عازیزم
    عشق تو سوزاند چاوکم
    مغز سوخانم دیده کم

    By Blogger Ehsan, at 10/03/2006 2:25 PM  

  • من ز خودم زیادتم، من زخودم زیا دتم ، من ز خودم ز ی ا د ت م ..

    By Anonymous Anonymous, at 10/03/2006 6:55 PM  

  • توی دنیای ما با ما شما ایشان
    و هیچکس جز خودت و خودت
    چه کسی در این زمان می فهمد غده چرکین هیچکس را داشتن
    چه دردناک ریشه می اندازد
    در بی حسی یک تن
    و من هنوز نوشته هایت
    را نوازش می کنم
    و می لغزم
    بر روی تنفر از ما.

    By Anonymous Anonymous, at 10/04/2006 10:22 AM  

Post a Comment

<< Home