.comment-link {margin-left:.6em;}

جمعه، 24 آذر 1385

زبانم در دهان دیگری گرد سرم می گردد

یکی دو تا سه تا همه و همه ی همه ها را گرسنه می

مو گردن شانه پستان و فشردن، قورباغه ی له

و کلمه ها که نری های.....

(ولش! این باید همون موقع ادامه پیدا می کرد.....

هی! یارو!تو کم کم داری perfect circle می شی.

Last پک

نمیشم

شدی. این یه فعل ماضیه به فریبندگی یه داستان که کلاغه توش به خونه اش می رسه.تهشم یه ننه خرابی می گه بالا رفتیم ماست بود پایین اومدیم دوغ بود قصه ی ما دروغ بود.)

و دیگر کلمه ها کی ریزه نری هاشان با گشاده مادگی شان چفت نخواهد شد

گویند برای من داستان تکراری بزبزقندی می

روم

دوشنبه، 20 آذر 1385

پسسسسسسسس

توی دور گیر کردی ... اَم ،
تو
لب هایم آویزان تن ِ خیال تو ،
من
خی لی

همینجا
دراز بکش
بخواب
حوصله ی حشر ندارم
....
اما ...
باشه

قام قام قااام
U R the rider

یکشنبه، 12 آذر 1385

دلم می خواهد یک شعر عاشقانه بگویم. اما نمی شود!

تبل پستان هایت
(چقدر دلم تنگ شده بود بگویم پستان. خیلی وقت بود نگفته بودم پستان شاید)
بر تبل پستان هایت
ضرب می گیرند انگشتان ِ دهانم آرام و تند
تا تو در تخت برایم آواز خوان برقصی
بیا