.comment-link {margin-left:.6em;}

زبانم در دهان دیگری گرد سرم می گردد

یکی دو تا سه تا همه و همه ی همه ها را گرسنه می

مو گردن شانه پستان و فشردن، قورباغه ی له

و کلمه ها که نری های.....

(ولش! این باید همون موقع ادامه پیدا می کرد.....

هی! یارو!تو کم کم داری perfect circle می شی.

Last پک

نمیشم

شدی. این یه فعل ماضیه به فریبندگی یه داستان که کلاغه توش به خونه اش می رسه.تهشم یه ننه خرابی می گه بالا رفتیم ماست بود پایین اومدیم دوغ بود قصه ی ما دروغ بود.)

و دیگر کلمه ها کی ریزه نری هاشان با گشاده مادگی شان چفت نخواهد شد

گویند برای من داستان تکراری بزبزقندی می

روم

5 Comments:

  • افسوس

    By Blogger Maryam, at 12/16/2006 11:02 AM  

  • دلم به قصه هاي صاف ديروز دلتنگ شده
    مرسي از ياد كردنت

    By Anonymous Anonymous, at 12/19/2006 1:13 PM  

  • سلام
    محصور در یک میدان مغناطیسی قوی منتظرتم

    By Anonymous Anonymous, at 12/23/2006 4:07 PM  

  • سلام
    بلاگتونو تازه پیدا کردم
    خیلی از پستاتو خوندم
    جالبه
    و ابته بی پرده صحبت کردی
    به هر حال من از سبکت خیلی خوشم اومد

    By Anonymous Anonymous, at 12/23/2006 4:14 PM  

  • دوست من كجايي؟ دي رسيده از آذر در بيا

    By Anonymous Anonymous, at 12/30/2006 5:36 PM  

Post a Comment

<< Home