.comment-link {margin-left:.6em;}

جمعه، 4 اسفند 1385

خاکستر
آویزان شاخه
ریش در باد
ذره ذره
نبود تر
نیست تر

خواب می بینم؟

به خیر

یاد
اِ
اووووووووو
که
باد

بودم
به خیر

من با کسی کاری ندارم
من با کسی کاری ندارم

بکَنید
بکن
همه
من
از
برای دست هایی که تکان تکان تکان و سلام و پستان یکی که خوب یادم نیست برای چه شد این که من نشست و برخاست که تهوع بود که بر من که غالب شد.

پنج شنبه، 3 اسفند 1385

غروب از اول صبح تا حالا که ساعت 10:51 دقیقه شب شده
نصف النهار ها را دور خودش جمه کرده برای اتحاد میکرفون می جود
من اشتباهن خیال کردم اگر مدار ها هم با هم یکی شوند ما نقطه می شویم
اما اشتباه می کردم
زیرا این زمانی ممکن است که این متقاطع ترین خطوط همه با هم متحد شوند
پس
زنده باد زمین
و مرگ بر زمان

قافیه شدم
تنگ آمدم جفنگ شدم

گربه گربه!
آرام بیا آرام نازت کنم
من گرافم دور نمی خواهد
من گرافم
شب ها دیر می خوابد تا صبح از بوی خسته ی سیر
جلو تهوعش را بتواند بگیرد
خربزه لرز دارد
معده اش درد دارد
آرمین مرز دارد

جمعه، 27 بهمن 1385

تک! تک! تک! تک!
چیلیخ
قییییژژژ
چلیخ

قام قام قام قا آآآآآآآآآآآآآآم
قااااا ا ا ا ا ا ا م م م م . . .

یکشنبه، 22 بهمن 1385

فراموشتان نمی کنم چگونه برای که رقاصان تن نازان = خدا
خمیر شماست
خمر من مخمر تان ترش و باد کرده بر سفره ی زمانه زمینی

رهایم کنید
آه آری رهایم مکنید
نوجوانی، در بغل، یک قنچه ی ترش
به چهل ساله ی جلقی
-غبار در خاکستر ِ چشمان ِ تار ِ کاسه کاسه بر نوک چنار ابری یک زقنک،
نشست-

تمام
زندگی من زنانه ای نا امید بود
شاید برای همین
شادم
در
گاهی،
شرتی

به تبر زینم
فرق پستان هایت را خواهم شکافت
باشد که بدانند

جمعه، 20 بهمن 1385

توی زمین زمانه آب ِ زیر ِ کاست
زمینه ی طرح، قهوه ای خاکستری خاصی است
نور حرکت که می خورد
آبی و نیلی گاهی صورتی هم به نظر می خورد

داشتیم با رفیقم می آمدیم از جایی این را گفتم
بوی سیگار دهنم نگذاشت بیشتر کس شعر روی اجاق الکلی ام تفت دهم
تگری ِ ممکن الوقوع

خوب
خراب تر از اینم که خمیازه ای
نشستن پیر مرد کجی گوشه ی پستی
و عرق حمیر گیر روی سنگک خشک
خوب
خراب تر

پنج شنبه، 12 بهمن 1385

جهنم است
جهنم
جهنم است
آری
من درست می گویم
جهن نم

سیه بختم که بختم واژگون بی
سیه روزم که روزم تیره گون بی
شدم مهنت کش کوی محبت
ز دست دل که -یارب!- غرق خون بی
غرق خون بی