.comment-link {margin-left:.6em;}

شیخ ما قدس الله روحه العزیز را شبی خلوتی بودی به زاویه ی خویش. و آن شب عجیب شبی بودی و من را خواب نیامدی به چشم از حالی غریب. میان خانه گاه راه می رفتم و ذکر او می گفتم جل جلاله که صدایی ناگاه من را با خویش باز آورد از زاویه ی شیخ. بر سبیل فضولی چشمی به درون افکندم که شیخ را چه باشد این صدا ها که نه ذکر را ماند نه نماز را.
صورت ها بدیدم به گرد شیخ گردان همه زیبا روی و حور صفت و شیخ در میانه مویه کنان این شعر ناله می کرد. بیت:
اگر عشقم یکی بودی چه بودی
اگر دل اندکی بودی چه بودی

0 Comments:

Post a Comment

<< Home