گویی
برای کنار زدن پرده خیلی تلاش کردم
نفسم بند آمد
دلم گرفت
|
12:51
|
| |
|

این دختر های خیابان خالی
که یک خال هم روی تنشان نیست
پر شده بینشان می گویند به هم
فلانی یه چیزیش میشه
نمی خوابد هر کار می کنم دیگر کسی با من
الآن مدت هاست خواب تاجدار افسانه ای را ندیده ام
|
12:49
|
| |
|
یک شب
من یک لیوان قهوه خوردم
با یک دختر که می گفت می ترسم تو را ببینم
و زبان من بین لب هایم بود که رفت
|
15:54
|
| |
|
خیلی سرد می شود وقتها دل آدم
آدم یک فیلم از Q دلش می خواهد ببیند
و نگاه کند با سیگار به U
همه جای آنوقت آدم بی خیال می شود
|
15:51
|
| |
|
بیسکوییت می خورد موشی. و گربهه، خرخر می کند از مته ی خشم و حشر. و دختر صاحب خانه آرام برای بیسوییتش گریه می کند. و پدرش کفش پرت می کند برای بیسکوییت انگار و غرش می کند هی.
توی سرم
درد می کند
|
15:44
|
| |
|