.comment-link {margin-left:.6em;}

بس که همراهش غم و ادبار می آید فرود
بر سر من عید چون آوار می آید فرود
*

سال نو؟ نوروز؟ نوروز مدتهاست که مرده. کفنش را هم دزدیده اند. شما را که من نمی دانم. مبارکتان باشد. اما ...

دیشب روحش آمده بود به خواب من. گفت برایم ودکا sky خیرات کن. من sky ام کجا بود.

داشتم شب نمی خوابیدنم را می گذراندم که هوس کردم شکمت را بلیسم. تصور هم کردم. بعد فکر کردم شاید خوشت نیاید. بعد گفتم حالا که دارم خیال می کنم خوب می گیریم که بدت نمی آید. و داری می خندی و کمی یه جوریت می شود. و شکم تو مقابل من است. بی کاری است خوب. توی عید که نمی شود درس خواند.

دلم می خواست الآن یعنی همین طور که دارم می نویسم یک استکان ویسکی تند کنارم نشسته بود و یک سیگار گوشه ی لبم می رقصید. ببینید من اصلن زیاده خواه نیستم. می توانستم مثلن همان صحنه ای را که در برگشت از دریا کنار تصور کرده بودم همان شکم و ... همان را بخواهم.

می گویند سه تا مورچه رفته بودند حمام یکیشان فقط برگشت. می دانید چرا؟ !!! آخر دو تای دیگر به صابون چسبیده بودند. البته می دانم که من هیچ وقت بلد نبوده ام جوک تعریف کنم. راستش کلن بلد نبوده ام چیزی تعریف کنم. اما قبول کنید اگر وودی آلن هم این جوک را برای تان تعریف می کرد کک نمی گزیدتان. چه برسد که بهتان SMS اش می کردند.

پا نوشت پارا گراف قبل : البته اگر عبید زاکانی بود می توانست با import کردن یک مقدار آلات و اطوار تناسلی مقداری جذابش کند.

جایی رفتیم "عید دیدنی" گفتم عیدتان مبارک. طرف گفت عید نداریم که. بگو سال نو مبارک. یادم آمد یکی 13 14 قرن پیش مرده حالا انگار چهلمش است. راستش فکر نمی کردم انقدر از این دنیا فاصله گرفته باشم که درک زمان را از دست داده باشم. برای خودم ناراحت شدم. کمی عجیب بود.

* پا نوشت عنوان : نمی دانم این شعر را اخوان سر چی گفته ولی شاید از عید خاطره ی بد داشته.

2 Comments:

Post a Comment

<< Home