یک لیوان بستنی است
با قاشقکی استیل
پیرهن زردشان را پوشیده اند
نسل ها اکنون ها
بستنی نه در دهان ما آب می شود
و قاشقک نه در دهان ما فرو
و اینجا چرا باد نمی آید
چرا لباسش را در نمی آورد اگر من بخواهم این waiteress
و کودکی در ِ خانه شان نشسته آن طرف کوچه
مشت مشت خاک می خورد
"یک بستنی دیگر لطفن"
- همان رنگ قبلی آقا؟
"نه به رنگ لب های خودتان باشد خوب است
و از چشمها تان یکم رویش بپاشید
و انگشتتان را کنارش فرو کنید
ممنون"
|
14:20
|
| |
|

1 Comments:
یک کمی لطفا سینه هایتان را هم بستنی را بگذارید میانشان .مرسی
By
Ahmad, at 2/23/2006 10:18 PM
Post a Comment
<< Home