.comment-link {margin-left:.6em;}


بانو بوران داشت می رقصید
"سلام عرض می کنم آقای باد"
کلاهش را بلند کرد و گفت و رفت نشست
آقای برودت
همه جمع بودند، (جشن چی بود یادم نیست)
من هم که یخ بسته بودم
لبخند به لب نشسته تماشا شان می کردم
مادمازل ابر و عالی جناب مرگ را
که با هم چیزی پچ پچ می کردند و شاد می خندیدند
چه شب خوبی بود

1 Comments:

Post a Comment

<< Home