گاهی در شطرنج آدم آرزو می کند: کاش این سربازم را می شد بردارم بیندازم بیرون
قشقرق در غبار
خاکستر چسبنده
کار ما زار است رفیق
ما خدایان خودیم و بالا تر از
و چه بی خواب می گردیم
برای ما
حتا یک
حتا هیچ از آن پستان هایی که می خواستیم پیدا نمی شود
برای ما
پستا نهای پر شیر مامان مان
اولیش
آخریش
بود
|
00:31
|
| |
|
2 Comments:
migama bia berim barat ie dane az an pestaanha bekharaam balkamam ke asoode shi pesaram
By Anonymous, at 11/19/2006 11:30 AM
اين شعرت روي همه نوشته هايت است
احساس و انديشه
By Anonymous, at 11/20/2006 10:25 AM
Post a Comment
<< Home