غم می ریزد از من
بوی برگ می دهم به پاییز
و باران زردی من را به خدا سپرد و رفت
خدا حافظت باشد
تمام طبیعت من خالی شده
نوستالژی ام به VCC
خوابم به Ground سیم بندی شده
و حروف تنم را Haffman
در همینجا Code کرده در درختان یخ
و خودتراش من روی صورتم خطهای اریب می کشد
غم من را نخور تلخ است
ندادم آزمایشگاه اما ارسنیک دارد انگار
|
18:46
|
| |
|

0 Comments:
Post a Comment
<< Home