.comment-link {margin-left:.6em;}


به تیغ تیزلب بد گمانی و شک
قطره قطره می نشینم بر خون
سرخ و براق و گرم

کاردش را از من به سنگ می سایید
تا جریان تپنده و غلیظ
از گردن من رگ گیرد

و من نه اسماعیلم
و من نه بزم
من خون نمی خواهم ازان شما

0 Comments:

Post a Comment

<< Home