.comment-link {margin-left:.6em;}

چهار شنبه، 23 آذر 1384


دارم کرم بر می دارم
آفتاب پشت خانه مان می گردد
و من با تمام چمن ها خیره می شوم به صدای کسی که چه هوسناک است
و نمی دانم چرا با او نخواهم خوابید هرگز
و چرا می خندد
مگر من تا این حد؟
من دلم می خواهد
من باید یک چیزی در من شاید، آه!
باز هم من
من چرا اینجا نیستی تو؟
من لالائی می خواهم بر لب هایم سر پستانهایت برگ در برکه ی رویا
آه!
شاید اما

0 Comments:

Post a Comment

<< Home