.comment-link {margin-left:.6em;}

تولد بود پس...
مبارک باشه
خوشحالم که به دنیا اومدی

..............................................................

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که مجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس مسپارم
شقایق تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

بیا به صلح من امروز و در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم

مرا مگوی که سعدی طبیب عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن که پند می ننیوشم

به راه بادیه مردن به از نشستن و خفتن
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

مال سعدی بود

بازم امیدوارم ......خوب ... دیوانه چون طغیان کند // زنجیر و زندان بشکند
البته من دیوانه نیستم!! اگر بودم دیگه مشکل نداشتم.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home