.comment-link {margin-left:.6em;}

به احمد
پیرو صحبت در عشق و دلالیل منطقی من در اثبات خودخواهانه بودن عشق(و در نتیجه سقوط ارزش عشق به زیر صفر از سطح ...!!)
:...........................
عقل کجا پی برد شیوه ی سودای عشق؟
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
.
عقل تو چون قطره ایست، مانده ز دریا جدا
چند کند قطره ای فهم ز دریای عشق
.

.
جان چو قدم در نهاد، تا که همی چشم زد
از بن و بیخش بکند، قوت و غوغای عشق
.
دوش در آمد به جان دمدمه ی عشق او
گفت اگر فانی ای هست تو را جای عشق
.
عشق چو کار دل است، دیده ی دل باز کن
جان عزیزان نگر، مست تماشای عشق
.

.
البته باید گفت:
هست در این بادیه جمله جان ها چو ابر
قطره ی باران او..........
درد و دریغای عشق!!

2 Comments:

  • هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است عشق بازی دگر و نفس پرستی دگرست .
    سعدی بزرگ

    By Anonymous Anonymous, at 1/19/2005 3:10 AM  

  • آری عشق بازی دگر و نفس پرستی هم دگر است. اگر منظور نوشته ی قبلی من بود پس بگویم که سوء تفاهمی در معانی شکل گرفته. من نگفتم که مایه ی نفس پرستی است نگار من. تازه آن هم برای دیگران!!!! این کنایه ای از زیبایی اوست که هوش از همه برد و دل از سینه ها بخرد.

    By Blogger Armin, at 1/19/2005 7:27 PM  

Post a Comment

<< Home