.comment-link {margin-left:.6em;}


من دوستانم را نیست
که میدانی
تا دخترکان دور
دوستانی صدای شمشیر ها شان
از عتیق
چشم چپ من شکافت
و پاشید
مایع لزجی رو لبانشان
و دختران دیگر نبوسیدند
تا خون بکارت خویش
بر لبان دوستان ماسید
و تا دوباره زنان زیر لحاف
خون خواری شمشیر ها
تا پیروزی شر
بر خر

1 Comments:

Post a Comment

<< Home