و او باز می گفت
و گفت
و رفت
و ما به قدم هایش
چشم
و دانستیم
که همیشه هست
آنچه بود می گفت و نبود
بلوا
|
18:03
|
| |
|
.comment-link {margin-left:.6em;}
و او باز می گفت
و گفت
و رفت
و ما به قدم هایش
چشم
و دانستیم
که همیشه هست
آنچه بود می گفت و نبود
بلوا
|
18:03
|
| |
|
0 Comments:
Post a Comment
<< Home