به آستین بخار شیشه ی بارانی تاکسی را کنار زد
نگاهی به آسمان داد و
به ملوان جوان
در باد به فریاد گفت:
"بادبان ها بگشایید
به سمت مورچه ای که از هفت سوراخ...
نه
از شش تو
بیرون می آید.
و دانه ای بر آرواره اش جوانه زده.
به سمت مخالف."
وبادبان ها گشودند.
با سبابه ی خیس
به دوردست دریا نگریست
"حیف
سخت راهی است
با این باد های موافق"
|
00:35
|
| |
|
0 Comments:
Post a Comment
<< Home