در تو نبود که پایم ماند
هماره این را با خود گفته ام
و از آن که به شیرینی لبانت
دهانی شیرین نکردم
و اکنون که ذهن
باد میوزد و سر به دیوار میزند
نمی دانم چرا باد که میزند
و سپیدار که تکان می خورد
کلاغ ها که جیغ میکشند
حالم بد می شود
از استفراغ اشتیاق
خوشحال می شوم
پرنده ی درونت
از سرما
کوچ کرد
من
گرمم
داغم
|
00:54
|
| |
|
0 Comments:
Post a Comment
<< Home