.comment-link {margin-left:.6em;}

چه ماجرایی. وقتی کسی اینو می فهمه... . خیلیا که اصلا نمی فهمن. همون بهتر.
اما سر من (ما) چه می آید؟

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = =


به موسیقی که گوش می کنم مثل یک عقب افتاده ام. هیچ کار مفید دیگری نمی توانم بکنم. اثرش مثل سیگار نیست که از هر نوع تفکری خالیت می کند، یا مانند الکل که آزادت می کند. فکر می کنم و اسیر ترم.
موسیقی برای من افیون است. تریاک است. فکر می کنی، اما جور دیگر. آزادی، اما اسیر تر. همان طور که هدایت گفت یا بهتر است بگویم تشریح کرد.
آری! افیون است و به معنای واقعی افیون است. مانند افیون استفاده اش می کنم. در زمان خود، برای همان تاثیر. از آن که استفاده نمی کنم، رعشه ام میگیرد. صبرم به سر می آید. افکار مشوش و متوهش به سرم می زند. بار ها شده شب جایی بوده ام و چون مصرف روزانه ام کافی نبوده به بهانه ای به خانه بر گشتم.(و وای اگر بهانه ای نبود.)

0 Comments:

Post a Comment

<< Home