.comment-link {margin-left:.6em;}

یکشنبه، 24 مهر 1384


یک
دو
سه تا
دود گرفته ای
میان راه
لباس هایم
به درخت های دست خشکیده
پاره پاره
و آفتاب
همیشه در افق مقابل
کورم کرد
چهار
پنج
شش تا
لبم
یک ردیف دندان سیاه
و صدای سوت
توی گوش میانی ام
دست هایم سنگینی
پاهایم نا خود آگاه
هفت
هشت
نه تا
چند قدم دیگر
فقط
چند قدم دیگر
به تو خواهم چسبید
...
آه....
پلاپ

0 Comments:

Post a Comment

<< Home