.comment-link {margin-left:.6em;}


یک
دو
سه تا
دود گرفته ای
میان راه
لباس هایم
به درخت های دست خشکیده
پاره پاره
و آفتاب
همیشه در افق مقابل
کورم کرد
چهار
پنج
شش تا
لبم
یک ردیف دندان سیاه
و صدای سوت
توی گوش میانی ام
دست هایم سنگینی
پاهایم نا خود آگاه
هفت
هشت
نه تا
چند قدم دیگر
فقط
چند قدم دیگر
به تو خواهم چسبید
...
آه....
پلاپ

0 Comments:

Post a Comment

<< Home