.comment-link {margin-left:.6em;}

جمعه، 15 مهر 1384


شن می پاشد
توی چشمم
بیابان تار شد
و خورشید
قطره قطره بارید
و خورشید
تمام شد

شن می پاشد
در چشمم
آسمان رفت
برای قدم برداشتن
به جلو خم می شدم
برای ایستادن
به جلو خم می شدم
از عقب پرتم
کرده شدم

شن می پاشد
توی صورتم
شن را نفس بکش
چشمانم پوشیده
شن بود جای پلک

چگونه
در این بیابان
بیدار شدم؟
دیشب روی تختم بودم
با یکی انگار
مگر؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home