زنيكه ي قزميت
مي گفت حاليت نمي شود
من
تفاله ي چايم را سر كشيدم
قندم را جويدم
يك تكه زغال از روي قليان برداشتم
مشتم را فشردم
و خارج شدم
|
04:18
|
| |
|

زنيكه ي قزميت
مي گفت حاليت نمي شود
من
تفاله ي چايم را سر كشيدم
قندم را جويدم
يك تكه زغال از روي قليان برداشتم
مشتم را فشردم
و خارج شدم
|
04:18
|
| |
|
0 Comments:
Post a Comment
<< Home