.comment-link {margin-left:.6em;}

برا
ی
یا که ماهی کوچک
و شاید هم گاهی
پنجره ای با پرده خاک آویز
اما براستی صدای زنگ
صبح
برای چه می خوانند این سطر ها را
همین انگشت های پای من
که ماسه ها را دوست داشت
و اینکه راه برود
و برود و برود و برود وبرود و برود و برود و برود و برود و برود و برود و برود و برود و برود برود و برود و برود و برود و برود
تا دریا با لای آسمان
و هوای تاریکی شب
با دو گوشواره ی هیدروژن
آب کبودی نیمه شب باشد
و من آرام خالی
و من آرام غرق شوم

2 Comments:

Post a Comment

<< Home