.comment-link {margin-left:.6em;}


نامه:

دارم خشک می زنم در گوش زندگی سخت نیست خشن است. میدانی که آسمان در دست پاچه می شد دید که می روند از این جا تا آنجا کنار جاده guard کشیده شد تا جر خورد. من آن موقع در بغل دست من نشسته خسته دهانم را بسته بودند با یک روسری. اشک هایم می ریختش مثل حوری های توی بهشت هشت متر درازای دیواری بود که کشیدی من هم قاب کردم گذاشتم در کوزه آبش را بخور نوش جان.
راستی سلام.

آرمین کلاغ
14/8/84

0 Comments:

Post a Comment

<< Home