.comment-link {margin-left:.6em;}


دستم می اندازد. انگاری شاخ دارم یا نوکم از او دراز تر است. می گوید سیاهی. مگر سیاه چه اش است؟ خودش مگر چه رنگیست؟ میگوید ... آخر چکار کنم. همه اش برق می زند، نمی توانم جلوی خودم را بگیرم ازش. برایش هم که آواز می خوانم دوست ندارد. عصبانی می شود. به خدا خیلی خوب می خوانم. بهترین چیزهایی را که می دانستم برایش خواندم. بهتر از همیشه.
چرا از من خوشش نمی آید آخر؟ مگر کلاغ ها چه عیبی دارند؟ همه با هم فرق دارند، حالا شاید آنها یکم بیشتر با بقیه فرق دارند مگر عیب است؟ خودت با آن نوک درازت ... (که خیلی خوشکل است) ...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home